23 Oct 2013


نامه ای پیرامون موزیک پاپ

این نامه در دو بخش میباشد :
1- بخش اول در مورد ماجراهای من بعد از انقلاب می باشد که البته به شیوه بسیار بسیار کوچک شده درمیزان (نانو) است
2- بخش دوم گفتگوی من و شما را در باره موزیک پاپ در بر میگیرد .

من همواره برپایه رک گویی درهر زمینه و بویژه واقعیات موزیک و پیرامون آن دشمنان بسیاری داشته و دارم که به همه آنان احترام می گذارم و باورم بر این است که با نوشتار زیر شاهد واکنش های تازه بسیاری هم خواهم بود. از این بابت هیچ گونه هراسی ندارم، چون هدف همه ما پیشرفت و سربلندی فرهنگ این سرزمین می باشد. باید این را بگویم که سالهای زیادی را چشم براه این بودم که شخص دیگری این حرف ها و آگاهی ها را با مردم در میان بگذارد ، اما در نهایت ناگزیر شدم خودم آنها را با شما در میان بگذارم و از این کار بسیارهم خوشحالم ، هر چند که با دشمنان تازه ای هم رو برو خواهم شد.

پیش از آن که گفتگو را با شما آغاز کنم از آنجا که در این پیج که در آغاز راه است ، و نیز در 9 سال گذشته همواره کارهای تازه و بویژه آلبوم «ملک جمشید» را از من میخواهید باید به آگاهی شما دوستان و یاران مهربان برسانم که بطور کلی من از آغاز انقلاب تا کنون که نزدیک به 35 سال از آن می گذرد به مدت 25 سال ممنوع الکار بوده ام وهم اکنون نیز ممنوع الکار می باشم.(تمامی کارهای من بعد از انقلاب منهای راز دل که در استودیو انجام شد با ابزار خانگی و غیر حرفه ای و ابتدایی تولید شده) در زمینه ممنوع الکاری یک هنرمند) منهای کسانی که به دنبال کارهای اصلی خود مانند بساز بفروشی و... رفتند)که در جامعه خودش محبوب و شناخته شده می باشد (بدون ارزیابی هنری کارش) نباید براحتی از روی آن گذشت. 

وحشت انگیز ترین مجازاتی که در زمان ساسانیان مرسوم بوده (شکنجه نه مرگ) نام داشته و آن بدین قرار بوده که جلاد نخست انگشتان دست ها و پاها سپس دست ها را تا مچ و پاها را تا پاشنه ، پس از آن دست ها را تا آرنج و پاها را تا زانو می برید و آنگاه گوش و بینی و سر انجام سر را قطع میکرد . این قبیل اعدام شدگان را نزد حیوانات وحشی می افکندند (درآن هنگام این گونه شکنجه ها در همه جهان مرسوم بوده است). به باور من تحمل ممنوع الکاری یک هنرمند واقعی از این شکنجه هم سنگین تر است ، چون نخست این که درآن مجازات در فاصله کوتاهی مجرم تلف و از ادامه شکنجه رها می شده ولی در مجازات ممنوع الکاری ( منهای چند استثنا آنهم در میزان بسیار محدود) قید زمان وجود ندارد و درعمل مانند این است که با اتومبیلی متهم بدون جرم را به میان کویری ببری و در آنجا به کویر بسپاری اش و به آبادی برگردی تا درآن برهوت آن بیچاره در تنهایی مطلق ذره ذره بخار شود.

بر همین پایه بود که بسیاری از این هنرمندان (وارونه شدن ناگهانی جایگاه شان) (چون در فاصله بسیار کوتاهی (چند ساعت) همه آنها از یک چهره دوست داشتنی در جامعه به یک چهره پلید و... تبدیل شدند) به بیماری های افسردگی شدید بر پایه آواری از ناامیدی و تزلزل شخصیتی در تنهایی مطلق با مرگهای زود هنگام از دنیا رفتند (رها کردن هنرمندانی شناخته شده در جامعه بدون داشتن هیچگونه بهره مندی از مزایای شهروندی و...سزاوار نبود). غم انگیزتر از همه این که هنوز مدت کوتاهی از جان سپردن این متهمان بدون جرم نگذشته است ، که امروزه همان به اصطلاح جرم ها در میزان بسیار پست تری مورد پشتیبانی هم قرار گرفته است ! انگیزه ممنوع الکاریهای خودم را هنوز نمی دانم . برای حکم اول (آغاز فترت) که درآغاز انقلاب 17 سال به طول انجامید و من ممنوع الچهره و حتا ممنوع الخروج هم بوده ام ، شاید بتوان آنرا به عوارض و نشانه های انقلاب ها نسبت داد (از داشتن لیسانس جامعه شناسی هم همانگونه که میدانید نمیتوانستم بهره مند شوم) ، که با پخش آلبوم سیب نقره ای و آغاز دوباره موزیک پاپ در ایران این ممنوعیت برطرف شد(که تولید این البوم هم ماجراهای شنیدنی خود را دارد). اما برای بار دوم (فترت) که اکنون 9 سال از آن می گذرد هنوز پاسخی پیدا نکرده ام. حکمی صادر شده است (پنهانی، چون اگر قانونی بود می بایست به صراحت و روشنی اعلام می شد) که بر پایه شواهد موجود ، نه شاکی وجود داشت و نه مجرمی و نه جرمی اتفاق افتاده بود ، همچنین نه دادگاهی (محکمه ای) و نه مراتب دادرسی مانند وکیل و قاضی و هیات منصفه و نه رای صادر شده ای . اما شگفت این که حکم (در پشت درهای بسته) داده و اجرا می شود . آنهم حکمی بدون قید زمان (بالاخره در همه دنیا هر حکمی زمانی مشخص دارد) و نتیجه این که بر پایه این حکم آلبوم (ملک جمشید) من که مجوز تمام مراحل ممیزی شعر و موزیک و ... را گرفته بود به ناگاه جلوی پخش آن گرفته شد( تا کی ؟ کسی پاسخگو نیست و خدا میداند) . 

صرف نظر از زحمات چند ساله و سرمایه گذاری تولید و بویژه نادیده گرفتن تاثیر این آلبوم در موزیک پاپ ایران درست مانند این است که شخصی را به مدت 9 سال پا در هوا نگه دارند (بدون کوچکترین فکری در زمینه ادامه زند گی و شیوه درآمد زایی و هم چنین مسئولیت هایی که خانواده و جامعه بر دوش او گذارده اند) البته من با تمرین های سخت و دشوار و نفس گیری که در زمان آن 17 سال در کوله بار زندگی خود داشتم توانستم از پس آن برآیم . باور کردنی نیست اما باور کنید که در تمام این مدت ، رادیو (بدون توجه به قانون و حقوق مولف ومصنف) کارهای مرا با تکه تکه کردن و ادیت های ناشیانه (چسباندن تکه های بریده شده یک ترانه) هر گونه که خود دلش می خواست پخش می کرد ، صد البته بدون آوردن نام من . برای نمونه همان صداهای کرال بانوان تصویب شده در وزارت ارشاد را هم حذف میکرد . خوشبختانه در همین هنگام بود که از سوی پژوهشگران جهانی و همینطور مهمترین رسانه ها و نشریات تخصصی دنیا (Rolling Stone, Daily News ,Los Angeles Times ,Independent , The Sunday Times و ...) بر پایه آلبوم های جهانی زنجیر خود را خودت بباف (Forge Your Own Chains) و بویژه آلبوم خودم برگشت از لبه پرتگاه (Back From The Brink) (در جایگاه موسیقی دان جهانی و یا نابغه موزیک شرق و یا پدر خوانده موزیک راک ایران) به جهان معرفی شدم و همین انگیزه ای شد که از سوی فستیوال های بزرگ جهانی رد بوول (Redbull) و... بویژه بزرگترین فستیوال موزیک در جهان (ترانس موزیکال)(Trans Musicales) در فرانسه که برجسته ترین موسیقی دانان جهان آرزوی افتخار ورود به آنرا دارند گزینش و دعوت شوم ، که نشانه های آن در سایتم می باشد .

با این که این جهش مهم در موزیک برای اولین بار انگیزه ورود موزیک راک ایران به حیطه و گستره موزیک جهان شد و افتخاری بر افتخارات ایران (در زمینه موزیک) اضافه کرد ، شگفتا که در ایران با سکوتی بزرگ و معنی داری بر گزار شد . این هم برای من باور نکردنی بود ، که از یک سو از طرف ممیزان شناخته شده در موزیک جهان برگزیده و دعوت شوم اما از سوی دیگر در کشور خودم ممنوع الکار باشم . این تلخ ترین وغم انگیزترین حسی است که انسان خودش را در سرزمین و کشور خودش که ازجان بیشتر دوستش دارد غریب و تنها ببیند. به هر حال باید بگویم که این فترت 9 ساله اخیر بیشتر به سود شما و موزیک کشور شد ، چون با تکیه بر این جمله پند آموز که (یک پرنده دست آموز خانگی هم باید پرواز کند تا پرواز را فراموش نکند) تمام وقتم را برای کار در زمینه موزیک گذاشتم و بر همین پایه کارهای تازه ای را انجام داده ام .

اکنون هنوز یک ماه نشده است که این پیج آغاز به کار کرده است و من بر پایه آزمایش و تجربه باور دارم که با مهر همه یاران مهربانم در ایران و خارج از ایران ( بدون داشتن پیج و ...) که به میلیون ها هم می رسد در صورت ادامه این روند ( چون در حال حاضر نمیتوانم از روشهای استاندارد و معمول پخش در ایران استفاده کنم ) ناگزیر باید روشی دیگر را گزینش کنیم که به خواسته های خودمان در زمینه موزیک و رسیدن آلبوم های تازه به دست شما گرامیان و هم چنین پخش کارها دست بیابیم . 

در آخر لازم میدانم به پرسش بسیاری از شما یاران مهربانم که در زمینه ( چرا با اینهمه نابسامانی ها و بی مهری ها و جلو گیری از پخش کارها و هم چنین نوآوری ها و ایده های تازه تان و ... از ایران نرفته اید و اگرمی رفتید امروزه در جهان شهره و چنین و چنان بودید ) باید بگویم حرف شما درست است اما بدیهی است که ساختار شخصیتی افراد و شرایط زندگی آنان متفاوت میباشد . به باور من رفتن از میهن همواره دو نشان بد دارد یکی این که برای همیشه پسوند (فراری) به آن شخص سنجاق می شود و مهمتر آن که با فرار از واقعیت ها و دشواری ها میهن را در برابر خطرها تنها می گذاریم و اگر بر فرض میزان عمل به این روش به بالا ترین حد خود ( یعنی همه)برسد دیگر کسی در میهن باقی نمی ماند (به ویژه که هم اکنون این تعداد به میزان جمعیت یک کشورهم رسیده است) و باور دارم که می دانید که من به ایران وایرانی عشق می ورزم.
با پوزش از این که زیاد از اندازه داد سخن دادم و نوشتم . می دانم که شما هم اصلا حوصله ندارید ، اما دانستن آنها پس ازگذشت 35 سال فقط لازم بود و نه کافی .

برویم سر اصل ماجرا :
استاد بی چون و چرا و ارجمند فرامرز پایور نوازنده بی همتای سنتور(همواره یادش گرامی باد) به گونه ایکه از گفته های ایشان بر میاید این بود که : «ما بیشتر به شنونده خوب نیاز داریم تا نوازنده خوب»



استاد فرامرز پایور
 


بر پایه همین سخن ناب گفتگوی خود را با شما آغاز میکنم . با اینکه بخوبی میدانم هنرمندان و موزیسین های بسیار خوب و برجسته ای در ایران هستند و پیشرفتهای فراوانی هم داشته اند ، اما همواره از این ناراحتم که شرایط آنها را به سمت و سویی می کشاند که به ضرر آنها و فرهنگ ایران میباشد. 
لازمه هر پیشرفتی تکامل نیست ، چون همین پیشرفت بود که منجر به بمب اتمی شد و...
دراین هنگام که موزیک پاپ ایران حتا در سنجش با همسایگان خود ، باتوجه به پیشرفت آنها در این سال ها ، به هیچ گونه جایگاه شایسته اش را دار نمی باشد . به باور من ، یکی ازمهم ترین انگیزه های این پس افتادگی ، پشتیبانی شنونده (مخاطب) ایرانی بر پایه تربیت بد دیرین شنیداری اش می باشد (هیچ کس در دنیا بی تربیت نیست حتا تارزان هم تربیت دارد اما تربیتی جنگلی ) زیرا بر پایه قانون عرضه و تقاضا ، اگر تقاضا برای کالای ( در این جا شاید بتوان موزیک را در نقش کالا گفت) بد نباشد عرضه هم صورت نمی گیرد.
گزینش اشتباه بر پایه نداشتن آگاهی همواره زیانبار خواهد بود ، بویژه که این گزینش (شمای مخاطب) به دانش و فرهنگ کشور زیان وارد آورد. 

ازآنجا که در این هنگام موزیک و بویژه موزیک پاپ ، جهانی شده است و موزیک هر کشور یکی از نمادهای پایه ای شناخت دانش و فرهنگ آن بشمار می آید و با توجه به اینکه در این زمینه ما همگام با جهان پیش نرفته ایم، پخش موزیک پاپ ایران منهای تعداد اندکی که در این هیاهو گم میشوند، درشبکه های گوناگون جهانی (همان گونه که همه ما میدانیم وهمواره آنرابیان می کنیم) انگیزه و مایه شرمساری است . چون با پخش این کارها ما چه بخواهیم و چه نخواهیم وارد حیطه موزیک پاپ جهانی شده ایم و همه جهان آنرا در جایگاه موزیک پاپ ایرانی می پذیرند و آنرا با دیگر موزیک های کشورهای جهان سنجش میکنند. این نابسامانی هنگامی بیشتر خود را نشان می دهد و ته مانده آبروی موزیک ما را به خطر می اندازد که کمی هم به موزیک پاپ کشورهایی مانند افغانستان و لبنان و ترکیه و... گوش دهیم . 

من با نوآوری وپیوند و آمیزش در موزیک شرق و غرب بسیار موافقم و این شیوه را از آغاز هم در گفتگوهای موجود آن هنگام گفته ام و هم در سازبندی های کارهایم انجام داده ام ، اما به تازگی و در سالهای گذشته شاهد نوعی آمیزش و پیوند موزیک سنتی ایران و موزیک غربی بوده ایم که نشان از ناآگاهی کامل و بویژه نداشتن مسئولیت و احترام در حفظ جایگاه و مقام هر دو موزیک و فرهنگ های آن سرزمین ها می باشد و اوج این ناراحتی ها هنگامی است که رسانه های گروهی ایرانی هم مانند نقل و نبات آنها را به نمایش می گذارند . غافل از اینکه پخش این کارها به موزیک و فرهنگ سرزمین خود آنها هم زیان وارد میکند . بویژه آن که مردم کشور های دیگر هم با شنیدن آنها پی به بزرگی و شکوه موزیک سنتی و فرهنگ ما نخواهند برد. باید گفت برای مورد توجه قرار گرفتن از سوی دیگران به غیر از راه های غیر معمول و بهت آور و خنده آور ... راه های عاقلانه دیگری هم هست بدون اینکه موزیک و فرهنگ دیگران و خودمان را به بازی بگیریم. شکی نیست برای نمونه اگرشخصی با لباس غیر معمول (بالماسکه) در روز روشن به خیابان برود مورد توجه و خنده و... قرار خواهد گرفت . 

از آنجا که موزیک و فرهنگ دو سرزمین ابزار آزمایشگاهی نیستند که با روش آزمون و خطا با آن روبرو شویم. بنابراین برای انجام چنین کار مهمی ( پیوند و آمیزش موزیک دو فرهنگ گوناگون ) دست کم داشتن سه مورد پایه ای زیر : 
1 - آگاهی لازم (نه کافی) به موزیک سنتی ایران(دستگاه ها و گوشه ها و سازها و صدا دهندگی آنها و... که بر پایه گستردگی و پیچیدگی و هم چنین دشواری یاد گیری آن ، کار یک روز و دو روز و یا یک سال و دو سال نیست.
 
2 - آگاهی لازم (نه کافی) به موزیک غربی ، که آنهم بر پایه وجود فرم ها و سبک های زیاد و گوناگون درکشورها و فرهنگ های جهان کاری بس دشوار میباشد و با زمانی کوتاه به هیچگونه نمیتوان آنرا فرا گرفت. 

3 - داشتن توانایی و برخورداری از استعداد و خلاقیت و نوآوری در پیوند و آمیزش دو موزیک و دو فرهنگ

لازم است اما باز هم کافی نیست. چون در آخر کار ممکن است باز هم نتیجه کار موزیک شایسته و قابل ارایه برای هر دو فرهنگ نباشد .

برای آشنایی و آگاهی از روش نشریات و دلالان و واسطه های نااگاه و ... که با بمباران تبلیغاتی وسوء استفاده از ناآگاهی مردم انجام می شد و هم اکنون هم انجام می شود ، ناگزیر فقط به چند مورد اشاره میکنم.

1 – واژه انگلیسی «جز» که در ایران به اشتباه آن را «جاز» می گویند . نوعی موزیک است که به وسیله سیاهان آمریکا در قرن 19 بنیان گرفت و بتدریج در همه آمریکا و اروپا گسترش یافت . پایه این موزیک آواهایی است که سیاهان آمریکا برای بیان غم و غربت و احساسات خود با سازهای بادی و کوبه ای اجرا میکردند . دو نشان بارز این موزیک بدیهه سرایی و بدیهه نوازی میباشد. از برجستگان این موزیک می توان از( لویی آرمسترانگ ترومپت نواز سیاه پوست) و(دوک الینگتون پیانیست سیاه پوست) نام برد.
 


لویی آرمسترانگ


تا آنجا که من می دانم این موزیک «جز» در ایران به صورت جدی و یا حتا به صورت شوخی هم وجود نداشته است.اما نشریات ناآگاه و دلالان سود جو و... ویگن گرامی خواننده خوش آواز و تاثیر گذار در موزیک پاپ ایران را (سلطان جاز) معرفی کردند و این در حالی بود که خودشان هم نمی دانستند چه می گویند و چه می نویسند و به چه میزان مردم را گمراه میکنند.
(بدیهه) واژه ای عربی وبه معنای ناگهانی میباشد و بدیهه سرایی در موزیک به مفهوم خواندن و یا نوازندگی بلادرنگی است که از پیش تعین شده نباشد.
اشتباه دیگری که هنوز در ایران باقی مانده است نام (درامز) ساز کوبه ای میباشد که نوازنده اش را( درامر) مینامند. اماعموم مردم از قدیم به اشتباه آن را جاز میگویند تا جایی که به هر ارکستر که در آن این ساز (درامز) وجود داشته باشد آنرا ارکستر جاز می دانند.
 


درامز
 


2 – با تکیه بر تاریخ موزیک ایران.در سده گذشته ، ورای همه استادان خبره موزیک سنتی ایران ، فقط قمرالملوک وزیری شاگرد چندین ساله و زبده استاد بزرگ مرتضی نی داود و دیگر استادان بنام درموزیک ایران (بانوی شایسته ای که همه ثروت افسانه ای و هنگفت خود را به فقرا و نیازمندان بخشید و خودش در فقر و نیازمندی درگذشت) را در جایگاه شایسته بانوی آواز ایران و مشهورترین و محبوب ترین خواننده قرن گذشته می شناسد. به گونه ای که شیوه آواز خواندن این تک ستاره آواز و اخلاق ایران مورد تقلید خوانند گان خبره امروزی هم می باشد گرچه هنوز کسی از پس آن بر نیامده است. اما همین هوچی ها و آگهی چی ها کسانی را که حتا به گرد پای این بانوی خیر اندیش وهمچنین صدای بی نظیر او از جهات گوناگون( سالها تحصیلات آکادمیک در زمینه موزیک سنتی – درست و بی همتا خواندن - وسعت صدا – قدرت صدا - تکنیک صدا – پاساژها – تحریرها و بویژه شخصیت بی همتای او...) نمی رسند و حتا قابل سنجش با او هم نیستند را با پسوند های دروغ مانند بانوی آواز - آقای آواز و دیگر لقب های بی مورد اسطوره و حماسه و... که حتا معنی آنها را هم نمیدانند به شما دیکته می کنند.

 


قمرالملوک وزیری


3 - کنسرت واژه ای فرانسوی می باشد که معنی و مفهوم اجرای برنامه تنظیم شده ای از قطعات موزیک سازی یا آوازی در حضور مردم که به خاطر شنیدن برنامه و هنرنمایی نوازندگان ارکستر گرد آمده اند. اما تا آنجا که من خبر دارم اجرای کنسرت در خارج از ایران اصلا هیچ گونه ربطی به مفهوم و معنی کنسرت واقعی ندارد و دور هم جمع شدن آنها فقط در میزان یک شب نشینی و خوردن آشامیدنی و گفتگو و بویژه رقص می باشد و در واقع اصل ماجرا که شنیدن و هنرنمایی ارکستر میباشد فراموش میشود و اصلا مطرح نیست. 

شاید بر همین پایه است که به تازگی شیوه بسیار زننده ای به کار گرفته شده است و آن این است که در اجرای کنسرت ها بجای خواندن و نوازندگی واقعی با لب زدن هماهنگ بر روی آهنگی که پخش میکنند ادای خواندن و نواختن را در می آورند و در حقیقت شب تاریک و روز روشن سر همه را کلاه میگذارند. کسی نیست به اینها بگوید اگر پی کلاه برداری می رفتید پول بیشتری می توانستید به جیب بزنید و یا اینکه در تصاویر شخصی با دست گرفتن سازی که هیچگونه آشنایی با آن ندارد با ادا درآوردن شیوه نوازندگی آن ساز سعی در فریب همه دارد. رفتاری که در هیچ کجای دنیا انجام نمیشود. از همه گستاخانه تر و توهین آمیزتر به جامعه ، شعبده بازی ای میباشد که به تازگی در موزیک ما رواج پیدا کرده است و از باورنکردنی ترین باورنکردنی ها میباشد و آن این که طرف اول با دادن پول فراوان وغیر معمول شناسنامه کاری و هنری طرف دیگر را میخرد. یعنی اینکه آهنگسازی - نوازندگی- تنظیم ارکستر- و... را که شخص دیگری انجام داده است را براحتی میخرد و با کمال پررویی که در کمتر شخصی ممکن است پیدا شود به نام خودش به جامعه یعنی شمای مخاطب (با این ترفند که همه کارها را خودش انجام داده است) معرفی و می فروشد . شما لحظه ای به این فکر کنید که این دو شخص در تنهایی خود در مورد( شمای مخاطب) چه فکر میکنند . هرگز فکر نمیکردم وضعیت موزیک ما در این میزان نابسامان و آشفته و خراب باشد . توهین بدتر از این نمیشود. این دیگر شعبده بازی نیست بلکه یک کلاه برداری واقعی از جامعه میباشد . با این روند دیگر هنرمند هم معنی و مفهوم و بویژه رسالت و اخلاق خودش را در جامعه از دست میدهد و تا آگاهی های لازم و (نه حتا کافی) در این زمینه نباشد این ماجراهای کثیف و... در ابعاد بزرگتری ادامه خواهد داشت.پس ازخواندن ودانستن موارد بالاو این که تمام این کارهای خلاف اخلاق در زمینه موزیک بر پایه سوء استفاده از نا اگاهی شما در زمینه موزیک انجام میشود.

می خواهم بدانم شما که امروزه حتا برای هر کار پیش پا افتاده ای هم به کارشناس و متخصص آن مورد مراجعه می کنید ، چرا در گزینش موزیک پاپ و چند و چون آن که مستقیماً به نمایش فرهنگ موزیک ایران در جهان پیوند دارد ، این روش درست و شناخته شده را انجام نمی دهید و هرکسی را که ازسوی هر رسانه و یا در هر آلبوم و یا نشریه زرد و زرد کم رنگ و پر رنگ و یا کارخانه هایی که فراورده های آن (شعر و آهنگ و تنظیم و خوانندگان نا آگاه و بی گناه از هم کپی شده تاریخ مصرف گذشته) می باشد و حتا گویندگان و نویسندگان این رسانه ها و... در جایگاه مهم موزیک وهنر خوانندگی و آهنگسازی و... به شما دیکته می شود با سادگی هر چه تمامتر می پذیرید ؟! 

انگیزه این دخالتها وتولید های بی پایه و اساس و اظهار فضل های نا آگاهانه در موزیک پاپ این است که سال های سال است این موزیک بیچاره و بی در و پیکر پاپ (ورود برای عموم آزاد است) مانند کودکی بی پدر همواره ناپدری های گوناگون کوتاه مدت داشته است و امروزه هر شخص به خود این اجازه را میدهد که در این باره مهم و تخصصی که با آبروی فرهنگ کشور درجهان پیوند دارد داد سخن سر دهد .

بر این پایه من ازشما دوستان و یاران مهربان و گرامی با پافشاری هرچه تمامتر می خواهم در گفتگوی بسیار مهمی که درهمین زمینه انجام خواهیم داد شرکت کنید و بویژه از دوستان و نزدیکان خود و هر شخص که دلش به حال این وضعیت نا بهنجار می سوزد هم بخواهید برای آگاهی بیشتر در این گفتگوها شرکت کنند. من باور دارم با آگاهی و یاری همه شما و دیگران این موزیک پاپ که خود شما هم دل خوشی از آن ندارید ، شاید راه شایسته خود را بتواند پیدا کند . 
گفتگو را با هشت پرسش کلیدی آغاز می کنم . برای هر پرسش نزدیک به 10 روز پاسخ های شما رامی خوانم و سپس باور و دیدگاه خودم را می نویسم .

پرسش یکم :
1- ترانه چیست و چه مشخصاتی را باید دارا باشد ، چه فرم یا سبک را موزیک پاپ میدانید ؟



دریافت نامه در قالب فایل PDF


*******************
برای پاسخ به پرسش ها به صفحه رسمی کوروش یغمایی در فیس بوک مراجعه فرمائید
www.facebook.com/kourosh.yaghmaei.official


 


01 Nov 2013


پاسخ پرسش یکم 
1- ترانه چیست و چه مشخصاتی را باید دارا باشد ، چه فرم یا سبک را موزیک پاپ میدانید ؟


اپیش از هر چیز باید از همه شما یاران مهربان به خاطر پاسخگویی به پرسشم سپاسگزاری کنم . باید بگویم خوشحالم از اینکه همه پاسخ های شما را خواندم و از آنها بسیار آموختم . اما بیشترین خوشحالی من از این جهت بود که این گفتگو ها مورد پسند شما قرار گرفته و آنرا دنبال می کنید . سپاسی دیگر دارم ازروزنامه ها و همچنین سایت های دلسوز فرهنگ ایران که دراین زمینه (موزیک) به ما یاری رساندند. 

برای پاسخ به این پرسش ناگزیر باید سرنوشت آخرین نشانه های موزیک شکوهمند ایران را در واپسین روزهای دوران ساسانیان دنبال کنیم که هنوز در کشور های عربی و شمال آفریقا و.... از آن بهره می برند (به باور کارشناسان میتوان رگه هایی از موزیک دوران ساسانی را در این موزیک ها ردیابی کرد). باید بدانیم که پس از ساسانیان تا بر آمدن صفویه چندین قرن کشوری با نام ایران وجود نداشته. اما با این که کشوری به نام ایران وجود نداشته است ، همین بس که بدانیم ، موزیک ایران(دوران ساسانیان) یکی از سرچشمه های اصلی فرهنگ عظیم موزیک اسلامی می باشد و هم چنین ایران مرجعی بود که از آن سازهای گوناگون به کشورهای جهان انتقال داده شد . بر همین پایه است که 90 درصد نامهای اصلی و مهم هنر موسیقی عربی و شمال آفریقا ( مصر- سوریه – لبنان – عراق – مراکش - تونس) نامهای فارسی دستگاه ها و گوشه ها و ... موزیک ایرانی می باشد . و همچنین بسیاری از سازهای ایرانی به کشورهای دیگر برده شد . البته با تغییر نام آنها ، مانند تنبور (پاندورا) - رباب(ربک)-بربط(عود) - سرنا (زورنا) - دهل(داوول) - سنتور(سنتوری) - نی(نای) و ...

اما در اینجا (ایران) بر پایه ممنوع بودن موسیقی ، این هنر به شیوه ای خود جوش در شهر های گوناگون بویژه شهرهای دور از مرکز حفظ شد و سینه به سینه انتقال یافت البته با توجه به این نکته غم انگیز که با درگذشت هر یک از این استادان کوهی از آواها و تکنیک ها و ... هم با او در خاک دفن می شد . در زمان صفویه هم به غیر ازدوره شاه عباس، پیشه موزیک به میزانی زشت و بد و ناشایست بوده که شاه تهماسب یکی از موسیقی دانان زمان خود رابه جرم هم نشینی با فرزند خود سلطان حیدر میرزا به دار زد و فرمان داد تا تمام نوازند گان و خوانندگان را هلاک کنند (بجای اینکه پسر خود را که نافرمانی کرده به مجازات برساند موسیقی دان بیچاره را هلاک کرد). بر همین پایه تا زمان برآمدن قاجار موزیک در ایران به شیوه ای انفرادی و پنهانی ادامه داشته است و بیشتر تکنوازی و بدیهه سرایی مبنای کار قرار گرفته که تا امروز هم ادامه دارد . اما باز هم در اواخر زمان قاجار بود که با ورود صفحه وآغاز نت نویسی برای اولین بار موزیک در ایران ثبت و به یادگار گذاشته شد و باز هم در همین هنگام بود که با همت درویش خان و عارف قزوینی دو بزرگ مرد تاریخ موزیک ایران فرمی تازه درموزیک پدید آمد که تصنیف نام گرفت و موزیک از همین راه تصنیف و برگزاری کنسرت به میان مردم برده شد و درنتیجه با عموم مردم پیوند برقرار کرد .

تصنیف واژه ای عربی و به معنی گونه گونه کردن میباشد (سخنانی شعر مانند که بطور معمول به همراه موزیک خوانده می شوند) و از آنجا که در آن هنگام ادبیات و بویژه استفاده از واژه های عربی بسیار معمول و حتا مایه مباهات و افتخار و... بوده برای این فرم تازه نام تصنیف را گزینش کرده اند، که این نام سال های بسیاری در ادبیات موزیک ایران باقی ماند و خوانند گان بسیاری با همین تصنیف ها در میان مردم مشهور و محبوب شدند . اما از سال ها پیش واژه تصنیف جای خود را به واژه ترانه داد که واژه ای فارسی میباشد و هم اکنون رایج است (هر چند که معنی ومفهوم آن با چیزهایی که به نام ترانه می شنویم فرق دارد . (ترانه به معنی جوان خوشرو ی و تر و تازه می باشد) ترانه شعر هایی است به وزن هجایی (وزن) شورانگیز و ضربی و سبک ویژه جوانان و کودکان که بیشتر مردمان عامه می خوانده ومی نواخته اند ، مانند (دیشب که بارون اومد- یارم لب بوم اومد...و باقی آن) این گونه شعر از قدیم در ایران رواج داشته و هنوزهم در میان مردمان عامه در شهرستان ها و روستا های ایران معمول است . باید گفت گاه رباعی و بویژه دو بیتی را نیز ترانه می نامند . این سرگذشت بسیار بسیار کوتاه شده ای بود در زمینه سرگذشت موزیک ایران و بوجود آمدن تصنیف وترانه در زمان قاجار(در میزان کاهی از کوه) که این نوشتار گنجایش بیش از این را ندارد و بدیهی است که پژوهش پیرامون این مهم ویژه استادان وپژوهشگران ارجمند و گرامی در این بخش می باشد که به شایستگی انجام گرفته و انجام خواهد گرفت . 

اما شاید مهم تر از همه این ها برای دست اندرکاران موزیک روش و شیوه آفرینش یک اثر هنری ارزشمند بود که توسط استادان و هنرمندان شایسته با رسالت هنری در این زمینه شکل می گرفت که امروزه کوچکترین توجهی به آن نمی شود چون در صورت توجه به شیوه درست کار شاید دچار کمبود هنرمند شویم . برای نمونه خوانند گان در آغاز توسط یک استاد خبره گزینش می شدند ، سپس به مدت طولانی تحت آموزش و تمرین های بسیار سخت و دشوار قرار می گرفتند (البته بیشتر آنان نوازنده یک ساز بودند و یا دست کم با آن آشنایی داشتند) و در صورت موفق شدن بعد از گرفتن پروانه از شورای شعر و موزیک با پشتیبانی وحمایت استاد به عموم معرفی می شدند. در حقیقت این خواننده ثمره چندین سال زحمت و تلاش و حتا اعتبار یک استاد خبره بود ، یا اینکه گفتن شعر و هماهنگی آن با ملودی و یا (وارونه آن) میان شاعر و آهنگساز مدتها به طول می انجامید تا رضایت هردوجلب شود ، هم چنین فرم خواندن خواننده و حتا (برای گزینش یک واژه) شاید ماه ها بطول می انجامید و این دقت ها تا آنجایی بود که برای گزینش شیوه نوازند گی در هر ساز هم ( درفرم هر ترانه ) گفتگو ها و مشاوره های بسیار جدی می شد و گاه ضبط هر ترانه هم ماه ها به طول می انجامید تا مورد پسند همه دست اندرکاران قرار گیرد. این نکته بینیها و سخت گیری ها در آفرینش یک اثر هنری نشان از داشتن رسالت و اعتبار هنری یک هنرمند مسئول بود که در آن هنگام آهنگساز براستی آهنگساز بود و آهنگ ساخته شده اش بن مایه جان و تمامی اعتبارش و شاعر هم همینطور . وجود همین استادان راستین نشانه جاودان ماندن آثارشان می باشد. امروزه باوری همگانی و گنگ در زمینه ترانه رایج است و آن گوش دادن به مجموعه ای از پیوند ( شعر- آهنگ- خواننده) می باشد که پیرامون همه اجزاء تشکیل دهنده آن در آینده گفتگو خواهیم کرد. باید گفت کاربرد یک ترانه از نظر استقبال عموم مردم (در ایران) به میزان زیادی بستگی به شعر آن و سپس به خواننده دارد . چون مردم ایران با داشتن پشتوانه تاریخ ادبیات شکوهمند و آشنایی با شعر و ترانه از زمانهای بسیار دور شعر را بسیار بهتر وبیشتر ازموزیک (پاپ) می فهمند و به خوبی سره و ناسره را از هم تشخیص می دهند و با این که در زمینه شنیدن موزیک سالهای زیادی را با دشواری های بسیار گذرانده اند این شناخت و آگاهی درزمینه موزیک سنتی ایرانی هم وجود دارد زیرا هیچگاه موزیک در ایران بطور کامل قطع نشده و هر هنگام با واکنشی تازه به آن ادامه داده شده (به گونه ای که در زمان صفویه با همه آن سخت گیری ها حتا با سه تاری که در آستین جای می گرفت پنهانی رفت وآمد می کردند).تا آنجا که هم اکنون در هرروستایی آوای ساز ناخوشایند و یا شعر بد را به خوبی می شناسند. 

و اما در زمینه (پاپ موزیک): همانگونه که یکی از شما یاران مهربانم در کامنتی (یادداشت) یادآور شدید که ازسال1375 در نشریه (صدای عدالت) در این زمینه گفتگو کرده ام به یاد من آوردید که من از بسیاری پیش از آن هنگام هم پیرامون این فرم موزیک و چند و چون آن گفت وگو را آغاز کرده ام.هنگامی که آگاهی چندانی در این زمینه وجود نداشت .بر همین پایه خوشحالم از این که امروزه حتا نشریه های زرد هم در این زمینه می نویسند ، البته همان چیزهای گنگی را که به غلط از گفتگوهای من برداشت کرده اند (من نمیدانم این رنگ زرد زیبای بیچاره چه گناهی مرتکب شده که به چنین سرنوشت و عاقبت غم انگیزی دچار شده وپسوند چنین نشریاتی گزینش شده) ولی باز هم جای شکر دارد . برای این که بدانید در زمینه باز گو کردن معنی این واژه چه مشکلاتی راکشیده ام و چه ها شنیده ام فقط به یک مورد اشاره میکنم و بس . در آغاز انقلاب که برای بستن قرارداد آلبوم (دیار) به (سی بی اس) رفته بودم ، در آنجا مدیر داخلی (سی بی اس) به من گفت آقایی از دست اندرکاران فرهنگی اینجا هستند و میخواهند شما را ببینند و بر این پایه با هم به جلسه ایشان رفتیم و در گفت وگو متوجه برداشت ایشان از موزیک پاپ شدم که برای من بهت آور بود . ایشان می گفت که موزیک پاپ برگرفته و وابسته به ( پاپ در واتیکان) رهبر مسیحیت میباشد و بنا بر این مخالف اسلام می باشد و نباید وجود داشته باشد. در آغاز پیش خود فکر کردم که ایشان شوخی میکند اما خیلی زود متوجه شدم که خیر موضوع بسیار هم جدی می باشد این ماجرا برای من به قدری بهت آور بود که هیچگاه آنرا فراموش نخواهم کرد. ایشان حتا زحمت این را هم به خود نداده بود که تفاوت نوشتاری این دو واژه راهم بر رسی کند . البته من در مورد تفاوت نوشتن و معنی و مفهوم و... این دو واژه که اصلا هیچ گونه ربطی به هم ندارند و فقط از نظر تلفظ شبیه هستند و... با ایشان گفتگو کردم . امیدوارم آگاه شده باشید که من از کجا و چه گونه و با چه پیش زمینه ای... پیرامون موزیک آنهم موزیک پاپ آغاز به گفتگو کرده ام . هنگامی که موزیک وسازهای غربی و... ممنوع بود و حتا گفتگو هم در این زمینه آسان نبود چه رسد به کار.

اما در زمینه (پاپ موزیک):
اگر شما هنگامی که در خیابان و یا ... با 4 حرف (ناجا) که بر فرض تا کنون آنرا ندیده اید به ناگاه روبرو شوید تا زمانی که به معنی چهار واژه تشکیل دهنده آن آگاه نباشید در معنی و مفهوم آن دچار مشکل و چالش خواهید شد. اما هنگامی که آگاه شوید این چهار حرف (ن- ا- ج- ا) بر گرفته از حروف اول چهار واژه (نیروی- انتظامی- جمهوری- اسلامی) می باشد به معنی ومفهوم عمومی آن پی خواهید برد. البته بعد از تکرار و دیدن پی در پی آن در طول زمان این چهار حرف به اسم خاص تبدیل می شود و معنی و مفهوم خود را نزد عموم مردم خواهد داشت . پاپ موزیک هم از دو واژه درهم تنیده تشکیل شده است که برای آگاهی و شناخت آن باید به تک تک دو واژه آن یعنی (پاپ و موزیک) و چند و چون آن آگاهی نسبی داشت تا بتوان به مفهوم رایج آن درجهان پی برد.
در اینجا نخست دو واژه در هم تنیده ( پاپ موزیک) را جداگانه بررسی می کنیم هر چند در مجموع یک معنی و مفهوم را دارا میباشد.نخست این که چون بنیان این موزیک بر پایه سلیقه مردم در جهان استوار میباشد (و صد البته شکل گرفتن این سلیقه ها هم توسط بنگاه های تبلیغاتی و بمباران نشریات و رسانه های جهانی دیکته میشود) و سلیقه مردم هم در جهان(با دگرگونی دایمی مادی و معنوی که پیوسته در حال انجام است ) همواره در حال تغییر است بنا بر این تعریف کاملا مشخص و ثابتی را نمی توان برای فرم و سبک آن ارایه داد . باید گفت گاه دست اندرکاران دراین فرم موزیک هم(آهنگساز- نوع ریتم - شعر- و حتا هرگونه ترفندی برای جلب نظرمردم ) می توانند در پاپ شدن آن موثر باشند.همان گونه که موزیک نه چندان ارزشمند آقای (PSY) کره ای به ناگاه پاپ جهانی شد . بررسی را با واژه پاپ (مردم پسند) آغاز می کنم . اما پرسش کلیدی اینجاست : کدام مردم ؟(اگر ما فقط مردم پسند بودن را ملاک و پایه سنجش قرار دهیم هر موزیکی برای نمونه موزیک محلی ما هم می تواند در این جایگاه قرار گیرد). بنا براین پاسخ آن بر پایه سالها رواج این موزیک و تجربه ناشی از آن در جهان اینگونه نشان میدهد که : مردمی که با تحولات موزیک در جهان رشد کرده باشند و با آن بزرگ شده باشند و از آن آگاه باشند . بر همین پایه است که همین واژه « مردم » بزرگترین چالش را در معنی و مفهوم پاپ موزیک برای ما ایجاد می کند. چون سلیقه مردم درفرهنگ غرب(یا فرهنگ هایی که بطور نسبی با آن همراه و همگام بوده اند) با سلیقه مردم ما در زمینه موزیک جهانی پاپ موزیک تفاوت بسیار دارد ویکی از پایه های مهم آن این است که در چند دهه گذشته درزمینه موزیک ، ما از کاروان موزیک جهانی پس افتاده ایم .(فارغ از ارزش یابی موزیک در جهان که کار من نیست.) به ویژه آنکه درآغاز همین چند دهه از یک سو موزیک و سازهای غربی ممنوع شدند(اما حتا سرودهای انقلابی هم با همین سازها پخش می شد) و از سوی دیگر فرم موزیکی که به مردم داده شد از نوع بومی و مذهبی در انواع گوناگون و در میزان بسیار بالا طوری که گوش همه مردم(به ویژه جوانان امروز از کودکی) به این فرم موزیک عادت کرده و به نظر می رسدکه همه گیر شده است . این فرم موزیک با انقلاب آغاز و با بروز جنگ 8 ساله بر پایه مقتضیات جنگی آن هنگام با شدت ادامه یافت .برهمین پایه آثار این فرم موزیک در کارهای پاپ هم به میزان زیادی به گوش می رسد. در همین جا باید بگویم که مداحان ما به مراتب ازخوانندگان مشهور این فرم بهتر ود رست تر و حرفه ای تر می خوانند و اصلا قابل سنجش با آنها هم نیستند. شاید کمتر خواننده ای بتواند (غیر ازترفندهای استودیویی و صداسازی دستگاه هاو... ) بدون ساز و ارکستر و ریتم حتا چند دقیقه بخواند.

واژه دوم خود موزیک و شیوه تولید آن است که آنهم به آگاهی اهالی موزیک در ایران (آهنگساز- نوازنده و...) بستگی دارد و از آنجا که این اهالی هم جز و مردم ایران هستند همانطور که شنیده می شود بیشتر به سوی موزیک و آواهایی که گوش آنها به آن عادت کرده کشانده شده اند و این یک امر طبیعی است. پس بزرگترین مشکل ما دور ماندن ازموزیک جهانی(پاپ موزیک و یا غیره) و خو گرفتن با آواهای بومی تولید شده بوده که از اینجا و آنجا پخش می شده. نتیجه این که چون در این سالها با موزیک جهانی آشنایی لازم وکافی را پیدا نکرده ایم ، بدیهی است که در بکار گیری استانداردهای آن هم دشواری خواهیم داشت. در اینجا ناخودآگاه سنجشی پیش می آید که می توان به آن اشاره کرد و آن موزیک های غیر سنتی ما در پیش از انقلاب می باشد که با گذشت بیش از سه دهه حتا قابل سنجش با کارهای امروزی نمی باشند. چون اهالی موزیک و مردم ایران با موزیک های گوناگون ارزشمند داخلی (سلسله گلهای رنگارنگ و..... وبه ویژه ارکستر ملی که بر گرفته از سازهای ملی وغربی بود با کارهای کم نظیری ازاستاد مرتضی حنانه و دیگر استادان کم نظیر و...) و همچنین موزیک های روز جهانی که همواره پخش می شد و در دست بود آشنایی خوب و دایمی داشتند و در رساندن این آگاهی ها وجود کانون ها و هنرستان های راستین و تربیت شاگردان خبره دراین زمینه و.... بسیارموثر بودند.

اما اکنون با گسترش وتبلیغ و پخش و.... برای این فرم موزیک رایج و رها کردن موزیک سنتی و دیگر فرمهای ارزشمند احتمال آن میرود که همین باقی مانده هم از میان برود. به ویژه موزیک سنتی ما که سالهای درازی به صورت شفاهی بوده و از زمان های بسیار دور با زحمات و تلاش های نفس گیر استادان آن سینه به سینه به تازگی به ما رسیده است و بخشی از آن با روش نت نویسی و ضبط بر روی صفحه به یادگار گذاشته شده است. آنهم موزیکی که به گواه تاریخ سر چشمه ای برای جهان بوده و نمایانگر و نشان هویت ما می باشد.
بدیهی است که ما هم ناگزیریم مانند دیگر کشورهای جهان از واژه ها و صنایع و نشانه هایی با کاربرد جهانی یکسان، درفرهنگ مادی مانند چراغ راهنمایی برای رانندگی که سه رنگ آنها نشانگر نوع واکنش راننده پس از دیدن آنها می باشد و یا واژه اتوبوس که ازدو واژه «اتو» (ازواژه اتومبیل) و«بوس» (ازواژه اومینی بوس بمعنی خودروی همگانی) که عموم مردم کاربردآنرامی شناسند استفاده کنیم .
اما درمورد استفاده ازواژه «پاپ موزیک» (که فرهنگ معنوی می باشد). لازم میدانم که در مورد معنی و مفهوم واژه ها در فرهنگ های گوناگون موردی را بگویم و آن این که معنی و مفهوم واژه هایی که تاریخ و پشتوانه فرهنگی طولانی را بهمراه و در کوله بار خود دارند لزوما در کشورها و فرهنگ های دیگر همان معنی و مفهوم فرهنگی راندارند. بر خلاف واژه های مادی که در دیگر فرهنگ ها با کمی کوشش میتوانند همان معنی و مفهوم را داشته باشند.برایتان نمونه ای می آورم. 

واژه «پاپ» مخفف واژه «پاپیولر» بمعنی مردم پسند است و به هر شخص یا حتا کتاب هم میتواند تعلق بگیرد ، اما وقتی با واژه «موزیک» بصورت «پاپ موزیک» همراه می شود، بصورت اسم خاص درآمده و مفهوم آن یک فرم موزیک خاص با استانداردهای ویژه آن است . اما همین واژه( پاپ موزیک) که یک واژه غربی است دارای پیشینه و پشتوانه فرهنگی میباشد که بر پایه سیر تحولات فرهنگی واجتماعی آن بیش ازهزارسال ، ( قرون وسطی- رنسانس- باروک – کلاسیک - رمانتیک و....) و همچنین با داشتن نوابغی مانند بتهوون ، موتزارت ،باخ ، هایدن و..... شکل گرفته و بنابراین برداشت و حس ما از این موزیک الزاما با غربی ها یکسان نمیتواند باشد به ویژه که آنها با این موزیک و تحولات آن همراه بوده اند و با آن بزرگ شده اند همانگونه که آنها هم در برابر موزیک سنتی ما واکنش و حس ما را ندارند و این بسیار طبیعی است. بر این پایه است که ما نمیتوانیم از این واژه هم انتظار همان استفاده عملی و ساده از واژه اتوبوس و چراغ راهنمایی و تلفن و... را داشته باشیم . در این صورت، بی شک دچار سردرگمی و دشواریهای جدی می شویم ، به طوری که اکنون هم با آن دست بگریبانیم . همانگونه که برپایه آزمایش و تکرار نشان داده شده است در بعضی موارد با صنایع و یا واژه های وارداتی که کاربرد مشخص جهانی دارند همان گونه عمل میکنیم که ما دلمان میخواهد و نه آنگونه که باید عمل شود.همانگونه که واژه موزیک را موزیکان و.... سپس مزقون و نوازنده را مزقونچی نام نهادیم . 

در این مورد نمونه ای ملموس تر برای شما می آورم : هرچندازنظر همسان بودن( دومورد سنجش) شباهتی بین آنها نمی باشد و یکی فرهنگ مادی و دیگری فرهنگ معنوی میباشد. اما در این جا فقط شیوه عمل مورد نظر میباشد. اتومبیل پژو 405 فرانسوی را که در زمان خودش در اروپا ازنظراستاندارد و... چهار سال رتبه اول را بدست آورده بود، وارد ایران شد و بعد از مدتی بلایی برسرش آوردیم که خودمان هم ازترس جانمان سوارش نمی شدیم مگر با چکش و پتک که همراهمان باشد اما ظاهر اتومبیل همان پژو 405 بود. در مورد این فرم موزیک (پاپ موزیک) هم هربلایی راکه می توانستیم بر سر این واژه بیچاره و کاربردهای آن آورده ایم و هنوزهم ادامه می دهیم وبه آن موزیک پاپ ایرانی هم نام داده ایم . مبارک است انشاالا. حالا شاید بتوان این موزیک را هم همتای ایرانی همان پژو 405 ایرانی دانست که در ظاهر پسوند پاپ را ید ک میکشد. اما هیچ کدام نشانی از واقعیت خود را که همانا استاندارد های لازم آنها می باشد راندارند .از سوی دیگرهنگامی که از نشان دادن ساز و نوازنده و موزیک ارزشمند جهانی در تلویزیون جلوگیری می شود و یا درحالی که آنرا نشان میدهند با ایجاد موانعی (گلدان- ستون- محوکردن و...)آنرا نشان نمی دهند !!! به بیننده یادآوری و دیکته می شود که ساز و نوازنده چیز بدی هستند اما حاصل کار این دوچیز بد که موزیک میباشد خیلی هم خوب است.این روش را می توان توهین بزرگی به همه دست اندرکاران در زمینه موزیک تلقی کرد ، اما دریغ از یک واکنش. 

یکی از نتایج این کار تشنه و حریص کردن میلیونها جوان برای دیدن این سازها و شیوه نوازند گی و دیدن صحنه (استیج) می باشد که برای هر کنسرت نه چندان خوب هم سرودست بشکنند(یک انسان گرسنه و تشنه برای رفع گرسنگی و تشنگی خود به هر چیز دست می آویزد). بهر حال چون این موزیک توسط موزیسین های ایرانی تولید می شود ناگزیر موزیکی ایرانی به حساب می آید اما چون با موزیک جهانی و استانداردهای آن همخوانی لازم را ندارد با اینکه حتا سازهای مورداستفاده هم ( درامز- گیتارالکترونیک - گیتار باس- کیبورد)همان سازهایی است که یکی نشانه موزیک پاپ به حساب می آید به گوش مردم جهان خوش نمی آید و حتا حاضر نیستند حتا به چند ثانیه آنهم گوش کنند (نتیجه ای که تا کنون با آزمایشهای پی درپی درکشورهای گوناگون توسط خود ایرانیان انجام گرفته. منهای استثناها) (دراینجا ممکن است کسانی بگویند که به خارجی ها چه ربطی دارد که اظهار نظر کنند ما کار خودمان را انجام می دهیم پاسخ این است که این سخن در زمینه موزیک ملی و سنتی وفولکلور و... و بطورکلی هر موزیکی و هر چیزی که اصلا به ما تعلق دارد درست می باشد اما در این مورد که تمام سازها و همه ابزار کار برای تولید و بویژه آگاهی های آکادمیک در این زمینه را ما از آنها به عاریه گرفته ایم و از همین طریق به حیطه موزیک آنها پاپ جهانی وارد شده ایم آنها می توانند سنجش کنند . برهمین پایه است (نداشتن استاندارد) که تا کنون نتوانسته ایم برای نمونه اتومبیلی را به اروپا و یا ... بفروشیم) بنابراین باید پذیرفت که این فرم موزیک منهای شعرهیچگونه کشش و جذابیت و استانداردی و... برای دیگر کشورها ندارد و ادامه آن در ایران بستگی به پشتیبانی و آگاهی مخاطبان خود را دارد (با هر نامی که روی آن بگذارند) اما این موزیک پاپ داخلی هنگامی می تواند به آستانه «پاپ موزیک» نزدیک شود که دست کم موزیک آن (ارکستراسیون) وفرم آهنگسازی (ملودی) و به ویژه اجرا و شیوه خواندن آن در میزان استاندارد های معمول در جهان بتواند قابل شنیدن و یا دست کم مورد توجه شنیدن افراد درکشورهای دیگر هم قرار گیرد. 

این موزیک که نه سنتی است و نه فولکلور و نه مذهبی و نه رزمی و نه بزمی و نه کوچه بازاری و نه پاپ به معنی جهانی آن و نه موزیک ارزشمند ایرانی مانند کارهای زنده یاد محمد نوری و آهنگسازی هنرمند ارجمند آقای سریر که بر پایه واساس موازین آکادمیک استوارمی باشد و نه... به نظر میرسد که این روند انگار محلی است برای کار یابی جوانان بیکار و دست آویزی برای دلالان برای ثروت اندوزی و انگیزه اینکه دراین هنگام که همه کشورهای جهان و حتا همسایگان ما در رقابت شدید در زمینه این موزیک با یکدیگر هستند و روز به روز بهترهم میشوند ، هنوز ما در تعریف این موزیک مشکل داریم و هنوز اندر خم یک کوچه ایم. 
 

08 Nov 2013

پرسش دوم :

یک شخص چه شرایط لازم و کافی را باید دارا باشد تا بتواند در جایگاه یک خواننده (آواز خوان) قرار گیرد ؟
برای پرسش دوم نیز نزدیک به 10 روز پاسخ های شما را می خوانم و سپس باور و دیدگاه خودم را می نویسم .
 

20 Nov 2013

پاسخ پرسش دوم
2-
یک شخص چه شرایط لازم و کافی را باید دارا باشد تا بتواند در جایگاه یک خواننده (آواز خوان) قرار گیرد ؟
 

پیش از آغاز گفتگو لازم می دانم به این نکته مهم اشاره کنم که تمامی مطالبی که در زمینه رویدادهای موزیک پاپ در این مقاله یادآوری می شود مربوط به گذشته می باشد و هیچگونه پیوند و ربطی به وزارت ارشاد کنونی و مرکز موسیقی آن که در آغاز کارمی باشند  ندارد.

از آنجایی که این نوشتار ناگزیر به درازا کشیده شد ، بر همین پایه در میانه متن آنتراکت (میان پرده) (ترانه فولکلور " سر کوی دوست ") که به همراهی ساتگین اجرا کرده ام را در نظر گرفته ام که به همه شما یاران گرامی پیشکش میکنم .

برای گفتکو در این بخش (آواز خوانی) ناگزیر از اولین دوره تاریخ مدون ایران ( درمیزان نانو) آغازمی کنیم . در زمان هخامنشیان سه فرم موزیک وجود داشته :

1-      موزیک مذهبی ( که درمراسم مذهبی بدون ساز اجرا می شده است)

2-      موزیک محلی ( که درمراسم و جشن های ملی مانند جشن مهرگان اجرا می شده است)

3-      موزیک جنگ (که درجنگها استفاده می شده) . به گفته « هرودوت » و « گزنوفون » کورش در هنگام حمله سرودی را آغاز می کرد و سپاهیان بی درنگ با صدایی بلند دنبال آنرا می خواندند و سپس با فرمان کورش ، سربازان با شنیدن صدای شیپور و بهمراه ریتم آن گام برمی داشتند.  نیز، زمانی که درجنگی برای کشته شدن سربازان تبری و تالشی غمگین شد برای این سوگ سرودی خواند که در دوران بعد در مراسم موسوم به سوگ سیاوش( از نمایشهای کهن ایرانی که بار دراماتیک فراوانی دارد) خوانده می شد.

این روند با تحولاتی تا دوران ساسانیان ، که به اوج شکوفایی خود در جهان رسید  ، ادامه داشت .

در این دوره شاهد آنیم که :

1-       برای اولین بار آداب موزیک شنیدن و موزیک نواختن آموخته می شود.

2-      ارکستراسیون ( آرایش سازها ) مورد توجه و بکار گرفته می شود.

3-      پی بردن به موزیک هنری و غیر هنری مورد توجه قرار می گیرد.

در آخر این بخش برای میزان تاثیرموزیک و شعر، داستان مرگ « شبدیز » را نمونه می آورم . شبدیز(رنگ شب) نام اسبی بود که از رم برای خسرو پرویز آورده شده بود و او بین اسبهایش چنان علاقه ای به این اسب بی همتا داشت ( مانند رخش برای رستم ) که اعلام کرد هر کس خبر مرگ شبدیز را اعلام کند کشته خواهد شد( پیکره شبدیز در نقشهای طاق بستان دیده می شود) . به هر حال روزی زندگی شبدیز به پایان رسید و مهتر اصطبل شاهی که خود را در بیم مرگ می دید به ناچار به  باربد آهنگساز و خواننده معروف دربار  پناه برد که چاره ای بیندیشد. باربد آهنگی ساخت و شعری برای آن سرود که خسرو پس از شنیدن آن بی اختیار بانگ برآورد : مگر شبدیز مرد ؟ ، باربد بی درنگ پاسخ داد : آری و خود شاهنشاه خبرمرگ او را اعلام کردند.  به این ترتیب مهتر بیچاره از خطر رها شد. 

پس ازآن دوران یعنی چندین سده  ، هنگامی که کشوری با نام ایران وجود نداشته است ، بیشتر گوسان ها( نگاهدارنده سنت های ملی ایران در شعر و موزیک) که بعدها به خنیاگر و در دوران بعد با نامهای « نواگر، چامه گو، رامشگر» تغییر نام دادند با اجرای موزیک (شعر و آواز ) و نمایش در شهرهای گوناگون پایه وانگیزه انتقال سینه به سینه فرهنگ فولکلور ایران شدند.

گوسان (نوازنده ، خواننده ، سراینده شعر، بازیگر، نمایش دهنده) که باقی مانده آنان در ایران هنوزموجود می باشند ( به صورت  بخشی های خراسان ، مطرب های لرستان ، و مهمترازهمه عاشیق های آذربایجان ) ، همچنین موزیک مذهبی که از دوران دیلمیان آغاز شده بود در کنار سایرشکلهای موزیک رشد می کرد و دنباله سنت گذشته را در فرم های تازه ادامه می داد.
ازسوی دیگر نغمه های باربد تا قرن دهم  نیز در مرو(خراسان)زنده بود واجرا می شد و این همان موسیقی است که در دوران امویان وعباسیان به اوج خود رسید و در زمان هارون الرشید به اسپانیا و دیگر نقاط جهان راه یافت و بازمانده موسیقی ایران مدتها بعد به صورت سماع  و  تعزیه  در ایران متجلی شد.

 

از سوی دیگر موزیک سنتی ما توسط خوانند گان و نوازند گان دوران زندیه که به دربارفتحعلی شاه انتقال داده شده بودند رواج پیدا کرد و استادان موزیک دوره قاجارهم با کوشش فراوان در این زمینه و همچنین تربیت شاگردان مستعد آنرا به نسلهای بعد انتقال دادند. همچنین باید گفت که علاقه ناصرالدین شاه ودرباریان به (تعزیه ، روضه ، مداحی ، نوحه ، اذان ، مناجات) انگیزه مهمی برای حفظ واشاعه موزیک سنتی شد.

در زمان ناصرالدین شاه برای ترویج  تعزیه (سوگواری) یا شبیه خوانی نمایشهای مذهبی ایران  ،  کوشش فراوان شد و با جلال و شکوه زیاد هر سال در دو ماه محرم و صفر اجرا می گردید. بهترین آنها دسته شاهی بود که اعضای آن از بین تواناترین و مشهورترین خوانندگان انتخاب می شدند. از روزگاران کهن نمایش وموزیک و شعر پیوسته همراه وهمگام بوده است.  تعزیه از دو موزیک آوازی ( گفتاری ) و موزیک سازی ( موزیک متن - تصویری ) شکل می گیرد.

استاد ابولحسن صبا در این زمینه می گوید تا کنون تعزیه بوده است که موسیقی ما را حفظ کرده ، متاسفانه نمی دانم درآتیه چه چیزی تضمین حفظ موسیقی مارا خواهد کرد .

سبک آواز خوانی در موزیک ایرانی کاملا مشخص و از هر نوع خوانندگی در کشورهای مجاور به آسانی قابل تمیز است. روش تحریر و تزیین صدا به شیوه ایست که در هیچ نوع موزیک دیگری مشابه ندارد که در پنجاه سال اخیر شدیدا رو به انحطاط رفته و خوانندگان بزرگ دو نسل پیش مانند قمرالملوک وزیری  و طاهرزاده   جانشینی نیافته اند.  یک خواننده معمولا توسط سازی همراهی می شود.  خواننده است که بدیهه سرایی می کند و ساز همراهی کننده می کوشد تا همراه او بیاید ،  در پایان جمله خواننده مکث می کند و ساز همراهی کننده همان جمله را مجددا از آغاز تا انتها تکرار می کند. نوازنده بایستی بسیار مجرب باشد تا بتواند خواننده را دنبال و جملات طولانی او را در یاد نگهدارد و مجددا تکرار کند.  باید گفت که درردیف موسیقی ایرانی اکثریت قطعات فاقد وزن مشخص هستند.  در واقع هم از نظر آهنگ و هم از نظر وزن نوعی بدیهه سرایی انجام می شود.  با مروری درگذشته ، به روند موسیقی سازی و بویژه آوازی ، خوانند گان مستعد از نوجوانی سالهای بسیاری تحت آموزش و تعلیم استادان خبره قرار می گرفته اند و در نهایت با گذراندن همه دوره ها و موفقیت درتمام آنها اجازه خواندن ،  آنهم از مراحل پایین ، در آغازبه آنها داده می شد.

با  این تعریف کوتاه ، در زمینه آغاز مراحل و مراتب خوانند گی ،  شما می توانید آنرا با چیزهایی که از اینجا و آنجا در جایگاه موزیک ایرانی پخش می شود ،  به خوبی محک بزنید و سره و ناسره را از هم تمیز دهید.

درزمینه جایگاه موزیک سنتی ( ملی ) یا هر نامی که برروی آن گذارده شود( فارغ از چند و چون آن که کار استادان ارجمند در این زمینه می باشد) باید بگویم که این موزیک به مانند تخت جمشید نشان از هویت ما دارد و باید با احترام شایسته و درخور آن برای نسل های آینده حفظ و نگاهداری شود .  اگر هم  بر پایه جنگها و یورشهای پیوسته و یا نداشتن (وزن) ریتم مشخص ، غم زده و اندوه ناک به نظر می رسد باکی نیست چون هر چه که باشد از بیخ و بن ریشه در هستی ما دارد.  به این موزیک اگر چیزی اضافه شود دیگر نمی توان به آن سنتی گفت ، از سوی دیگر مقداری هم نیست که بتوان چیزی از آن کم شود و بهیچ روی کسی اجازه چنین کاری را ندارد ، بنابراین شایسته است که این موزیک با همین نشانه ها و حالت ها و همین سازهای کهن ،  برای آشنایی نسل های پس از ما وآینده گان ازتاریخ موزیک خود ، باقی بماند . همان کاری که ژاپن در برابر نفوذ موزیک غرب انجام داد ، وآن ایجاد هنرستان ها و دانشکده ها و...برای موزیک سنتی ژاپن بود  که در کمال احترام حفظ و نگاهداری می شود و شاگردان تازه و نخبه ای را دراین زمینه پرورش می دهد.

بهت آور است که بدانید پیش از ایرانیان این اروپاییان بودند که به جمع آوری فولکلور ایران پرداختند و پس از سال ها چند تن از ایرانیان هم به اهمیت آن پی برده و به این کار همت گماردند ،  ازجمله صادق هدایت « که در این کار پیش گام بود » ، علی اکبر دهخدا ، صبحی مهتدی و... و صد البته نتیجه راکه خود بهتر می دانید !!! این پژوهش ها به امان خدا رها شد.

ترانه ها و آواهای  فولکلور بن مایه و ریشه و جان کلام موزیک ایران در همه فرم هایش است.  اگر موزیک فولکلور ما ، خدای ناکرده ، تاهمین اندازه بسیار کم  که از آن یافته ایم « و هنوزهم تقریبا هیچ چیز از آن نمی دانیم » ، نبود ، نه موزیک سنتی داشتیم ونه هیچ نوع موزیک دیگر . می دانید چرا ؟ چون موزیک سنتی و فرم های دیگر موزیک ایران مانند : بزمی، رزمی ، مذهبی ، حتا آواز و گوشه های وابسته به آن و... همه و همه  برگرفته از موزیک فولکلورمان  می باشد. متاسفانه و هزاران بار دیگر متاسفانه می توانم بگویم جز مقدار بسیار کمی که استادان ارجمندی مانند صبا ، عاشورپور، پور رضا و....  با کوشش و زحمات بسیار جمع آوری کرده اند ،  بیشترین نغمه ها و ترانه ها و آواها روز به روز و ساعت به ساعت از میان می رود و انگار برای کسی هم مهم نیست .  آثار و آواهایی که فقط و فقط درسینه خواننده آن می باشد و دیگر هیچ . روشن است که با از میان رفتن این خواننده ، نخ نامریی چند هزار ساله این موزیک به ناگاه ، برای همیشه ، پاره می شود ، که فاجعه ای سهمگین  و وحشتناک  و غم انگیز است .

من به موزیک فولکلور ایران بهیچ روی اشراف ندارم و فقط مقدار بسیار کمی از آنرا می شناسم ، که به باور من از زیباترین ، ساده ترین ، صادق ترین و...ملودی های جهان می باشد.

بنابراین وقتی بدانیم که هرچه ما داریم از موزیک فولکلور مان است ،  درمی یابید که چه سرچشمه هایی برای الهام و یادگیری و ... درهمه زمینه ها می تواند باشد.

موزیک غربی به همراه دیگر پدیده های فرهنگی ( مادی ومعنوی ) نظیر اتومبیل ، دانشگاه ، رادیو ، گرامافون ، سینما در اواخر دوران قاجار به ایران راه یافت. درهمینجا باید گفت که این نفوذ در زمینه موزیک یک جانبه نبوده ،  برای نمونه موزیک هند حتا به امریکا واروپا هم نفوذ کرده و یا کولی ها موزیک هند را به اروپا و اسپانیا وعربستان بردند . اما بطور کلی تماس با موسیقی غرب و ظرفیت انطباق با آن مشکل بزرگ همه کشورهای شرقی بوده است که به سه راه منطقی منجر می شد :

1-      رسما به سنت اروپایی روی آوریم و ویژه گی های فرهنگی خودمان را فراموش کنیم  .  

2-      فقط به موسیقی خودمان چنگ اندازیم .

3-      پیوندی بین این دو برقرار کنیم  با رنگ وبوی ملی .  

با آثار بسیار ارزشمندی  که از آن دوره درخشان باقی مانده کاملا مشخص است که برخورد استادان بزرگ و ارجمند آن هنگام با موزیک غربی بسیار معقولانه و آکادمیک بوده است ومانند  کشورهای ژاپن ، هند ، مصر راه منطقی  سوم را برگزیده اند .  نفوذ موزیک غربی انگیزه تحولاتی در زمینه موزیک سنتی هم شد ، چنانکه نوازندگان ایرانی به موضوع گروه نوازی در مقابل تکنوازی رایج جلب شدند و بنابراین فرمی موزیک با ساختمان آهنگی و ضربی مشخص ضروری به نظر می رسید ،  که درویش خان وعارف قزوینی از بانیان آن می باشند ( تصنیف و کنسرت ) که در مورد آن کمی گفتگو کرده ایم .  از طرف دیگر این نفوذ لجام گسیخته موزیک غربی را استادان کم نظیری مانند علینقی وزیری و دیگر استادان خبره آن روزگار به خوبی و بطور شایسته ای مهار کردند و براین پایه انگیزه پیدایش فرمی  شد که در آغاز شعر آن فارسی و ملودی و سازها غربی بودند .  سپس این فرم با تحولی برای مدتی با آهنگسازی و نظارت همان استادان انجام می گرفت و کاملا مشخص است که تمامی دست اندر کاران موسیقی(علینقی وزیری نابغه بزرگ موسیقی که ریاست موزیک کشور را بعهده داشت ، روح الله خالقی ، عطاالله خرم ، همایون خرم ، سورن ، محمد سریر و دیگر استادان ) و شعر و ترانه (نواب صفا ، پرویز وکیلی ،  تورج نگهبان  ،  نوذر پرنگ ،  ایرج جنتی عطایی ،  شهیار قنبری و دیگرهنرمندان ) دارای تحصیلات آکادمیک و یا دست کم آگاهی و تجربه لازم و کافی برای تالیف وتصنیف یک اثر هنری بوده اند ،  آثار ارزشمند وجاودانه ای به خوانند گی (بنان- ، بدیع زاده ، بهرام سیر- داریوش رفیعی-محمد نوری ، دلکش ، مرضیه و دیگر هنرمندان)  که برای آغاز پیوند دو موزیک غربی و شرقی ،  آکادمیک و ارزشمند و مردمی و حتا برای جهانیان قابل شنیدن بود.  از سوی دیگر پیش پرده خوانی بصورت زنده و هنگام اجرای  تا تر که بسیار سخت و دشوار می باشد توسط هنرمندان کم نظیری مانند مجید محسنی ، حمید قنبری ، جمشید شیبانی  برای اولین بار در ایران آغاز شد  .  این کوشش های ارزشمند هم بزودی با بی مهری ها و رنجیدگی هایی که انگیزه دلسردی و خانه نشینی ( علینقی وزیری ) و ترک کردن این استادان (پرویز محمود) از ایران شد  ،  نیمه کاره رها شد و باقی مانده این روند با تحولاتی براه خود  ادامه داد.  با ورود تلویزیون و برگزاری شوها و برنامه های سرگرم کننده و وجود کاباره ها و بویژه از کار افتادن شورای شعر و موزیک انگار دیگر هیچ مانع و آزمونی برای ورود به این حیطه مهم فرهنگی وجود نداشت و ورود برای عموم آزاد شد و برهمین پایه سیل خوانندگان بی سواد و بی استعداد مانند آواری برسرموزیک ایران فرود آمد . در این هیاهو و سردرگمی فرمی موزیک بومی توسط آهنگسازانی که ازموزیک پاپ جهانی آگاهی نداشتند و چند خواننده  که هیچگونه آگاهی به موزیک و حتا آشنایی با یک ساز را هم نداشتند پدید آمد که پیوند ناشیانه ای بود از موزیک آوازی سنتی ( تقلید ناشیانه از نوحه خوانی )  که بیشتر دارای ربع پرده می باشند و سازهای غربی که دارای ربع پرده نمی باشند و چون آنها اشخاصی نا آگاه بودند و در این زمینه استاد و راهنما و حتا تجربه ای هم نداشتند بهمین دلیل ازهرگونه تکنیک ، تزیین  و تحریر آکادمیکی هم برای آواز خواندن (سنتی ، غربی ، محلی و...) بی بهره بودند و ناگزیر هر کدام ازآنها از توبره خاطرات فرهنگی موزیک بومی خود تنها چیزی که برای ارایه یاد گرفته بودند و از پس آن برمی آمدند فقط سر دادن آه و ناله بود.  که با پخش مکرر آنها متاسفانه الگوی دیگران هم قرار می گرفت و جالب اینجا بود که چون عموم مردم از سالهای بسیار دور به این فرم خواندن (موزیک سنتی) بر پایه تکرار عادت داشتند فقط برایشان مانند یک مد تازه و جالب بود ( پیوند فرمی از آواز مذهبی با سازهای غربی ) مانند اینکه خدای ناکرده تصورکنید (سعدی شاعربزرگ ایران تویست برقصد)  این فرم به دلیل نداشتن هیچگونه آزمونی برای ورود انگیزه ورود بسیاری دیگراز دست اندرکاران  بساز و بفروش در این زمینه شد وبه  اشتباه با نام موزیک پاپ به مردم عرضه گردید و انگیزه گمراهی مردم درزمینه شناخت درست این موزیک شد و علل اصلی آن درهمان زمان بی سرپرست بودن و بی دروپیکر بودن و عدم شناخت حتا در تعریف این موزیک از سوی مسئولین و رعایت نکردن استانداردها در تولید آن و همچنین کمبود آهنگساز و کارشناس و نوازنده و بویژه تنظیم کننده می تواند برشمرده شود.  شکی نیست که به هرحال این فرم می تواند سبکی از موسیقی ایران محسوب شود با هر نامی به غیراز موزیک پاپ متداول در جهان ( که با پا فشاری می خواهند خود را به آن بچسبانند ) و بدیهی می باشد تا هنگامی که مردم و تبلیغات و... از آنها پشتیبانی می کنند این فرم ادامه خواهد داشت.  خوانند گان دیگر هم که در این زمینه مشغول به کارشدند  بیشتر بر پایه آشنایی ها و سفارش ها و و بویژه شومن ها وبرنامه ساز ها گزینش می شدند و البته بدیهی می باشد که  معیار و میزان سنجش این گزینش ها که از سوی اطرافیان ( که هیچگونه آگاهی درزمینه موزیک وشعر نداشتند )  به کار گرفته می شد غیر آکادمیک و از روی ناآگاهی و فقط بر پایه احساس و سلیقه آنان و فرهنگ موزیکی بود که تا کنون شنیده بودند ،  بنا براین ترازوی سنجش یا نظر آنان  برای خوانند گی از این قبیل بود « مجلس گرم کن است ، صدای گرم و قشنگی دارد ، لرزشی که در صدایش است مرابه گریه می اندازد ، صدایش مرا به یاد خاطرات گذشته می اندازد و وقتی گریه می کنم آرام می شوم ،  صدایش بقدری قویست که شیشه ترک برمی دارد »  که تمامی این  ترازوها برای سنجش صدای یک نفر از نظرآکادمیک پوچ وبی معنی می باشد و هیچ معنی و مفهومی ندارد برهمین پایه سیل خوانندگان بی سواد و بی استعداد در  زمینه موزیک مانند آواری برسرموزیک ایران فرود آمد.  از سوی دیگر وقتی جوانان دیگر می دیدند که یک شخص معمولی به ناگاه و یک شبه از سوی تلویزیون خواننده معرفی شد ، آنها هم که به باور خود دست کمی از آنها نداشتند وارد گود می شدند و به احتمال زیاد خواننده هم می شدند.  این فرم موزیک تازه در آن هنگام بر پایه تبلیغات رسانه ها و استقبال مردم  ، روند و پیشرفت نسبتا درست موزیک پاپ ایران را به سوی دیگری کشاند بطوریکه از همان زمان از کاروان موزیک جهانی پس افتادیم. دراین هیاهو تنها شانسی که داشتیم این بود که در آن هنگام موزیک و خوانند گی شغلی نامناسب و بد تلقی می شد و هیچ دختر و یا پسر باخانواده حتا فکر خوانند گی و یا کارکردن در موزیک هم به سرش راه نمی یافت.  بنا براین شانس خواننده شدن فقط برای عده ویژه ای مقدور بود ، در غیر این صورت خدا می داند که تعداد این خواننده ها به چه میزانی می رسید. به خوبی بیاد می آورم هنگامی که در سن شانزده سالگی برای اولین بارچهره من از تلویزیون نشان داده شد مادرم با جیغ و داد و گریه و زاری وکشیدن موی سر اعتراض خود را (برای از بین رفتن آبروی خانواد گی ما در فامیل وجامعه ) نشان داد.

همانگونه که همه می دانیم درآغاز انقلاب موزیک غربی و سازهای آن ممنوع و ناگزیر همه دست اندر کاران آن برای مدتی نا معلوم ممنوع الکار شدند و عده ای به خارج رفتند و ناگزیر فرهنگ غرب بر بیشتر آنها چیره شد وعده ای که نمی خواستند از ایران بروند به کارهایی غیر از موزیک روی آوردند و بسیاری هم خانه نشینی را بر کار ترجیح دادند (نمونه حاضرآنها درخانواده خود من کامران و کامبیز برادران کوچکتر از من هستند. کامران که یکی از نوازندگان چیره دستی بود که قابل سنجش با بهترین گیتاریست های غربی بود  به ناگاه  خانه نشین شد و دیگر هیچگاه کاری انجام نداد و دیگری کامبیز که او هم در نوازندگی واستعداد در موزیک کم نظیر بود ،  ناگزیر برای ادامه تحصیلات موزیک به آلمان رفت و با ازدواجی که با یک بانوی آلمانی ( دکترای موزیک) کرد درهمان جا ماندگار شد و با ارکسترهای ارزشمند کشور آلمان همکاری نزدیک دارد ) ، به این ترتیب رشته  پیوسته ای را  که  راهکار و روش رشد این موزیک را از آغاز(جنگ جهانی دوم) تا آن هنگام بهم پیوند می داد به ناگاه بریده و پاره شد  .  نتیجه آن نادیده گرفتن همه هنرمندان و پیشینه آنان در این زمینه و اندوخته های آکادمیک و تجربی آنان درتمامی این سالها (از استاد علینقی وزیری تا آن هنگام) بود که به ناگاه انگار خشک شد و چیزی از آن باقی نماند . شاید مهم تر از آن از بین رفتن معنی و مفهوم و جایگاه ارزشمند هنر و هنرمند در جامعه و فرهنگ ویژه هنرمند (تربیت و اخلاق و منش) بود.  تابحال شنیده و دیده بودیم که کشورهای دیگر که از ناداری و فقر فرهنگی (مادی و معنوی) در تاریخ کشور خود درعذاب مداومی گرفتارند، سعی در مصادره شعرا ،  متفکرین و... بی صاحب یا کم صاحب و رهاشده در تاریخ دارند ، که بر بن مایه  وپایه های ( فرهنگی-تاریخی) خود بیافزایند و آنها را به رخ جهانیان بکشانند و برخود ببالند ، هرچند باترفند وحیله ، اما ندیده و نشنیده بودیم که کشوری دارایی های فرهنگی خود را ناچیز بشمارد و یا بخشی را دور بریزد و یا آنها را کتمان و پنهان کند و خدای ناکرده با بی مهری آنها را تخریب کند !!!! از زیر بار این اشتباه نمی توان شانه خالی کرد ، چون بهر صورت و هر ترفندی این تاس را بچرخانیم به خودمان بر می گردد. 

شناخت یا آگاهی متاثر از برخورد و رابطه انسان با طبیعت است و این برخورد نقطه آغاز تمام آگاهی ها می باشد و چون انسان و طبیعت همواره در حال تغییر و دگرگونی میباشند ( انسان درجریان کار وتجربه وتحت تاثیرمحیط ) و ( محیط از عملکرد انسان ) پس حاصل این رابطه به یک حال و منوال باقی نمی ماند و حقیقت که ملاک شناخت وآگاهی است کیفیتی ثابت و معین ندارد و بر پایه زمان تغییر می کند و ما که در زمان حال یعنی مقطع دو زمان گذشته و آینده قرار داریم می کوشیم که به یاری حقایق گذشته ،  حقایق آینده را پیش بینی و پی ریزی کنیم .  اما هنگامی که گذشته ای وجود نداشته باشد چگونه می توانیم آینده خود را بیابیم وپی ریزی کنیم.   

 

**********************

دانلود ترانه " سر کوی دوست " از آلبوم آرایش خورشید 

**********************


موزیک پاپ در هفده سال بعد از انقلاب با آلبوم سیب نقره ای من دوباره آغاز شد ،  اما به هیچ روی پیوندی با گذشته برقرار نشد و نخواهد شد .  چون تکه ای از تاریخ موزیک که چندین نسل را بهم پیوند می داد ناپدید و پاک شده بود و بهم رساندن و چسباندن آن دو رشته پاره شده تاریخ ازنظر زمانی و بویژه فرهنگی بدون وجود آن سال ها ( بمانند چراغی برای ادامه راه گذشته )  با هر ترفندی بی فایده است و ناممکن .  بویژه که می دانیم  تمامی عالم و جهان و هرچه که در آن است مانند شعله های بی قرار آتش که همواره درحرکت و جنبش و درحال شدن از گونه ای به گونه دیگراست در حرکت و جنبش دایمی است. هراکلیتوس فیلسوف مشهور یونانی باور داشت که جهان و هرچه که در اوست بمانند شعله های آتش درحرکت و جنبش دایمی می باشند ،  چندانکه هیچ کس در رودخانه ای دوبار نمی تواند شنا کند ، چون بار دوم هم آب رودخانه تغییر کرده و هم شناگر) ،  آنهم با نسل جوانی که در حدود بیست سال به دلیل قطع موزیک و ممنوعیت سازها بطور کلی چیز زیادی ازموزیک و بویژه فرهنگ گذشته آن نمی دانستند و به ناگاه بدون داشتن شایستگی ها و آگاهی از روند گذشتن از مراحل و مراتب جایگاه های هنری در موزیک ( از شاگردی تا استادی و ندانستن مفاهیم ارزشمندی مانند آهنگسازی ، آرایش سازها ، هماهنگی شعر و موزیک و... ) و بویژه نداشتن درک درستی از( تربیت واخلاق و منش یک هنرمند )  و بدون داشتن هرگونه تجربه و پیشینه ای در این زمینه و بویژه «  نداشتن الگو و راهنما برای آغاز چنین کار مهمی » جانشین استادان پیشین شدند ( لازمه نشستن در کلاس دوم داشتن قبولی در کلاس اول است) و بلادرنگ همه واژه ها و پسوندهای ارزشمند موزیک را مانند آهنگساز و آرایشگرسازها و نوازنده و شاعر و دیگر پسوندهای ارزشمند را مانند غنیمتی که به رایگان بجا مانده  با شادی غم انگیزی بین خود تقسیم کردند ( بااین خیال خام که با سنجاق کردن این پسوندها و برچسب ها به خود به کمک چراغ جادوی سندباد مثلا هنرمند و یا... خواهند شد) وبا روشی مالیخولیایی بلایی بر سر این واژه ها آوردند که دیگرهیچ ارزش و بهایی برای این واژه ها بجا نماند و حتا امروزه برای بسیاری خنده آور هم می باشد .

در اینجا مثالی بیادم آمد که با این ماجرا بی ربط نیست و این ماجرای غمناک ، انگیزه لبخندی هم می شود ( روزی یک نفر آمد و به ناگاه به رفیقش گفت دوست عزیز چه نشستی که من می خواهم به زودی با دختر فلان شاه ازدواج کنم و تا حالا  پنجاه درصد هم موفق شده ام . رفیقش با تعجب گفت چی میگی مرد حسابی تو کجا و دختر فلان شاه کجا مگر چنین چیزی  ممکن است مگر دیوانه شده ای . رفیق ما (همان آدم لوده ) پاسخ داد بله  که ممکن است در این توافق دو طرفه ، پنجاه درصد موافقت من لازم بوده که من هم موافقم و بنابراین کار دیگر تمام است).  و جالب اینکه با توجه به پیشرفت وگسترش موزیک ( ابزار ، فرم ها و..) در غرب در آن بیست سال گذشته ،  آغاز دوباره کار اینها برپایه همان ناله ها و فرم موزیک قبلی بود و چون هیچ آزمایش ورودی راهم لازم نداشت با شیوه و روشی بد تر از گذشته از نظر موزیک و بویژه از نظر تربیت و اخلاق و منش هنری  ،  بطوری که هم اکنون کار بجایی کشیده شده که شنیده ام تعداد این خوانند گان بیش ازیک ملیون نفر می باشد؟؟؟ ( بهر حال اینها دارای شغل شده اند اما درهر شغلی در جهان شخصی که کار می کند در برابر کارش پولی هم دریافت می کند اما گویا فقط در این شغل است که علاوه براینکه پولی درنمی آید  تمام پول خود را هم باید بدهد و دوباره به خیل بیکاران کشور اضافه شود ). یکی از انگیزه های مهم پدید آمدن این بهم ریختگی و فروپاشی و شاید جبران ناپذیر آن است که در هنگامی که برای استخدام یک کارگر ساده (با احترام به شغل ایشان) چندین فرم گزینشی باید پر شود  ، هیچ آزمایش و آزمون و پیشینه ای برای آغاز یک کار هنری خواننده شدن و یا آهنگسازی و یا نوازنده بودن و شاعربودن و... در کار نیست و وجود ندارد . و بر این پایه خوانندهایی هستند که فارغ از شخصیت فردی آنها ( که بسیار مهم است )  بدون داشتن هیچگونه شایستگی های لازم و کافی و بدون هیچگونه آزمایش فقط به کمک امدادهای غیبی حامیان خود ... یک شبه وبه ناگاه خواننده معرفی می شوند؟؟ و با تبلیغات واهی بلادرنگ الگوی بسیاری ازجوانان هم قرارمی گیرند.  از سوی دیگرخوانند گان ناآگاه وبی گناه فریب خورده باید تا مدتها تاوان پول هایی را که در این راه از دست داده اند با کار کردن در جای دیگر و شغلی دیگر به غیر از موزیک بپردازند. اما کار دراینجا هم پایان نمی گیرد این ملیونها جوان ناآگاه و بی گناه که توسط تنها یک آهنگ یا آلبوم خود بطور نسبی درجامعه شناخته می شوند دیگر نه پولی برای آهنگ و یا آلبوم بعدی برایشان مانده و نه از آلبوم اول چیزی نصیبشان شده بنابراین حتا روزنه ای هم برای ادامه کار در این زمینه نمی بینند و چون در جامعه هم  بطور نسبی شناخته شده می باشند به هر کاری هم نمی توانند تن در دهند .

 باید امیدوار باشیم که برای گزینش این موارد مهم فرهنگی ( خواننده ، نوازنده ، شاعر، آهنگساز و...) سیاستی در پیش گرفته شود که دست کم چند آزمون ابتدایی برای ورود افراد تازه وارد  به این عرصه فرهنگی درنظرگرفته شود که این خود بسیاری از مشکلات موزیک پاپ را حل میکند و جوانان به دنبال کار واقعی خود میروند و دیگر مورد فریب شیادان قرار نمی گیرند  .  مهم تر از آن کوتاه کردن دست دلال ها ازتولید کارهای بساز و بفروشی و خواننده های دست آموزشان است که آنها هم  به دنبال پیشه اصلی خود بروند که جامعه هم از این تنگناها و نگرانی های فرهنگی رها گردد. صدای همین خوانند گان دست آموز است که از رسانه های ملی به صورت فالش (خارج از نت) پخش می گردد و باقیمانده آبروی ما را هم در هر کشوری که پخش می شود می برد و مایه بدآموزی موزیک و ناراحتی مردم راهم فراهم می کند .  شما فکر می کنید که با گذاشتن همین چند آزمون ابتدایی برای خوانند گی باز هم کسی هوس خوانند گی را در سر بپروراند ، مگر آنهایی که واقعا بخواهند خواننده شوند.  من می دانم که موزیسین ها و خواننده های بسیار خوب و شایسته و با فرهنگی در کشور وجود دارند که متاسفانه با وجود این روند و رخداد ها فرصت و رغبتی برای خودنمایی به آنها داده نمی شود. در هر کشورهر هنرمند دارای فرم وسبکی ویژه است و فقط در زمینه کاری مربوط به خود کار می کند و هیچ گاه هنرمند دارای سبک وارد حیطه وسبک هنرمند دیگر نمی شود و( اصلا سبک عوض کردن  کار یک شب ودو شب ویک ماه ودو ماه نیست . اما امروزه همان گونه که می بینید و می شنوید در این اوضاع بل بشو یک شخص ( از همین قماش همه کاره ها در سودا و خیال خود )  در هرجا و برای همه کس و برای همه فرم وسبک  و حتا برای موزیک متن فیلم !!!!! و... آهنگ می سازد و یا می خواند  و به قول معروف مکانیک های گرامی « آچار فرانسه » و به قول ما نخود هر آش  درهر موزیک هستند(اگر بتوان حتا به آنها نخود گفت) .  وجود همین فرهنگ رها شده وموسیقی من درآوردی و پی آمدهای آن است که دیر هنگامی است دیگر نه در میزان یک جانشین بلکه در حد تقلید ناشیانه و کورکورانه  حتا با فاصله بسیار زیاد هم  کسی پا به عرصه وجود ننهاده که با هنرمندانی نظیر آن دوره درخشان (چه از نظرخبرگی درکار موزیک وچه ازنظرتربیت ومنش واخلاق) حتا قابل سنجش باشد(درهمین جا از همه استادان گرانقدر برای این مقایسه نابرابر پوزش می خواهم ) . هنرمند گرامی عماد رام همواره می گفت که ما گاهی فقط  برای آموزش فرهنگ واخلاق و منش هنرمند نزد استاد اسماعیل مهرتاش میرفتیم و نه برای آموزش موسیقی .  این نسل جوان ناآگاه که در کوله بار کج خود داشت پا در جایگاهی نهاد که به هیچ وجه شایستگی آنرا حتا برای ورود به دروازه های آن هم نداشت ، و سازه ای را بر باقیمانده خرابه های بنای قبل برجای گذاشت که از پای بست ویران بود بطوری که این آغازی شد برای به  باد رفتن آنچه که از تربیت و احترام و منش و اخلاق هنری برپایه شایسته سالاری در این زمینه از استادان خود از آغاز  آموخته بودیم .  و امروز بر اساس همان اخلاق وتربیت حتا از بازگو کردن آنهاهم شرم دارم وحالا به جایی رسیده ایم که به جای آن همه ارزش ها ( ویژگی های هنر و هنرمند) ضد ارزش هایی مانند ( پشت پا زدن و زیر پا گذاشتن هر چه که پیش از آن بعنوان ارزش نامیده می شده ،  پیش بردن کارخود با گفتن هرگونه دروغ و نیرنگ و چاپلوسی ، حذف رقیب باهر ترفند وهر گونه تهمت ،  پذیرفتن هر گونه پستی و توهین و دریوزگی نسبت به خود ،  حتا پادویی برای حامیان خود برای بدست آوردن پول وشهرت ،  پدید آوردن زمینه ای آنهم در حیطه هنری که هیچ گونه اعتماد بین اعضای آن نمیباشد ، برگزاری چند برنامه یا کنسرت دریک شب !!!!  یعنی به حراج گذاشتن خود در روی صحنه برای در آوردن پول بیشتر که درهیچ کجای جهان چنین سابقه ای وجود ندارد ،  دادن آهنگ های بد توسط آهنگسازان ،  با نام اشخاص دیگر یا نام های جعلی که اصلا وجود ندارد و گرفتن پول آن برپایه آنکه آن اهنگ بد نامش را در آهنگسازی خراب نمی کند ،  و با تقلید ناشیانه و ظاهری از مد های غربی برای گمراه کردن جوانان به جای ارایه موزیک ارزشمند و ماله کشیدن برچیزی که ندارند یعنی ارایه کار ارزشمند در هنرموسیقی (اینها هنوز این مورد ابتدایی را درک نکرده اند که اصلا موزیک ، هنری شنیداری می باشد و نه دیداری) توسط همین افراد وارد این عرصه فرهنگی شده و جانشین آن ارزشها شده است .  بهمین دلیل فردی که دارای ساختار شخصیتی می باشد که چیزی برای از دست دادن نداشته باشد ( به میزانی که خودش هم شخصیت خود را به هیچ  و پوچ می انگارد و شخص دیگری را بجای شخصیت موسیقی خود در جامعه معرفی میکند ) و از فرهنگ موزیک هم چیزی نمی داند بخود اجازه می دهد با خرید آهنگ و نواختن گیتار و تنظیم کار یک شخص دیگر با کمال پررویی که از یک انسان معمولی برنمی آید همه آنها را به دروغ و با فریب به نام خود ارائه کند ، مجوز بگیرد و پخش کند.  این بزگترین توهینی است که تا کنون به جامعه هنری و حتا به صداقت تمامی جامعه ایران شده است. تردیدی نیست که درهر« صنف ، گروه  ، دسته و...» انسانهای خوب و بد وجود دارند اما از یک جامعه هر چند به ظاهر هنری هم انتظار چنین اندیشه های خبیث و ضد فرهنگ و ضد انسانی حتا به ذهن کسی هم خطور نمی کند اینها بمانند ویروس هایی مخرب با فریب به عرصه های هنری واردشده اند و انگار همه را آلوده کرده اند و آنطور که بنظر می رسد همه با هم جور هستند و مشکلی با هم ندارند . اینها دیگر روی بزرگترین کلاهبرداران دنیا را هم سفید  کرده اند و با این روند تمامی ارزش و احترام و حقوق هنر و هنرمندان را پایمال کرده اند  ،  بطوریکه دیگر مردم هم نمی توانند فرق اساسی بین یک هنرمند واقعی و یک دزد هنری را تشخیص دهند .  چارلی چاپلین هنرمند مشهور و ارجمند ( که خود هم نوازنده و آهنگسازخبره ای بود وهم بازیگر و هم نمایش نویس و...) می گوید در این دنیای بزرگ جا برای همه هست به شرط آنکه هر شخص جایگاه خود را بشناسد.   تعداد روزافزون این خوانند گان دست آموز یک شبه و شیوه داد و ستد دلالان در این زمینه بقدری رایج و آشکار شده  که عموم مردم هم به چند و چون آن آگاه شده اند و حتا در بقالی ها و سوپرها و تاکسی ها هم  همواره از این ترفندها بصورت طنز و ریشخند با ناراحتی   گفتگو می کنند.  تا این شعبده بازان هنری در جامعه هنری و همچنین در انظار عمومی رسوا نشوند ارزش و جایگاه هنر و هنرمند در جامعه مصون نخواهد ماند . نقطه اوج این فاجعه فرهنگی هنگامی می باشد که هنوز برپایه تبلیغات و های وهوی ، مخاطبانی آلبوم این کلاه برداران رامی خرند و به کنسرت آنها هم می روند . این بدان معنی است که تمام این توهین ها و فریبکاری ها را می پذیرند و کمک مالی و غیر مالی هم می کنند که باز بیشتر به خودشان توهین شود.  تولستوی در کتاب خود بنام «هنر چیست » می نویسد :  یک اثر تنها هنگامی هنر تلقی می شود که روح شنونده یا بیننده را با روحیات و عواطف پدید آورنده آن اثر آشنا و آغشته سازد و اگر چنین نشود آن اثر دیگر هنر نیست.  آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که به غیر از شنیدن این کارهای جعلی و فریبکارانه و بی ارزش چه چیز دیگراز آنها آموخته اید . ازسوی دیگر باید بدانید که تعداد مثلا دو هزارنفر برای پرشدن یک کنسرت در یک شهر هجده میلیونی ( با توجه به ممنوعیت و ندیدن کنسرت وسازها و... در گذشته ، واز طرفی عطش وحرص  جوانان برای دیدن سازها وحال وهوای این سالن ها و تجمعات ) رقمی بسیار ناچیز می باشد.

تا آنجا که می دانیم موسیقی دانان در گذشته از طرف دربار و یا اشراف حمایت می شده اند.  اما با تحولات معاصر دو مرجع قانونی ( وزارت ارشاد ،  رادیو و تلویزیون )  نسبت به حفظ و توسعه فرهنگ موسیقی مسئولیت دارند ،  اما بر پایه آنچه که در گذشته رخ داده است به نظر می رسد خط مشی اصلی موزیک پاپ بدست دلالان و... انجام می گیرد. همین امروز پیامی به تلفن همراه من آمدکه متن آن (تولید آلبوم موسیقی برای شما با شرایط ویژه.... با شماره تلفن ) بود از این آگهی ها همواره و به میزان بسیار زیاد حتا با دادن تضمین در روزنامه ها و... چاپ می شود که نشانگر فروپاشی و بی در وپیکر بودن  این هنرمی باشد. در این بازارهای تجاری ده ها آهنگ و ده ها شعر فقط از نظر قیمت طبقه بندی و به حراج گذاشته شده اند و هر مشتری فقط بر پایه میزان بضاعت مالی خود آنها را می خرد. نتیجه آنهم هم اکنون روبروی ما  قرار دارد و آنها را می شنویم . و این  در حالی است که با چند آزمایش و آزمون ابتدایی می توان به ساختارشخصیتی و فرهنگی وهنری این بازارها وهمچنین میزان آگاهی به هنرموسیقی احتمالی آنها  پی برد ، که با داشتن کدام پشتوانه و پیشینه ارزشمند ( ادبی ، فرهنگی ، هنری) که اساس و پایه های اولیه تولید این آثار فرهنگی می باشد شعر و آهنگ را گزینش و تلفیق و اجرا و تولید می کنند.  آیا اصلا تولید چنین کار فرهنگی چند بعدی مهمی را (نماد موزیک کشوردر جهان) چه مرجعی به اینان سپرده که اینان اینگونه ؟؟؟ برای فرهنگ موزیک جوانان کشور آزادانه و گستاخانه تبلیغ و فرهنگ سازی !! می کنند.  البته این روندی است که با استانداردهایی در کشورهای دیگرجهان هم توسط کمپانی ها و.... اجرا می شود و در آنجا هم شاهد تولید بعضی کارهای بی ارزش هستیم اما نکته بسیار مهم آن است که آنها دارای پیشینه و پشتوانه پر ارزش و بویژه ثبت شده موزیک بنیادی متعلق به  خود هستند واین فرم موزیک های زود گذرآنچنان آسیبی به اصل و ریشه موزیک آنها وارد نمی کند . اما متاسفانه موزیک سنتی ومحلی (فولکلور) ما شفاهی می باشد و باگسترش و تبلیغ این فرم های بی ارزش هرروز بیشتر با خطر فراموش شدن موزیک سنتی و محلی خودمان که بنیان و نشان و ریشه هویت ما می باشد نزدیک و نزدیکتر می شویم.

 به باورمن تا هنگامی که تبلیغات گسترده و مخاطبان ناآگاه از این روند حمایت می کنند و تا مراجع مربوطه هم فکری برای این فاجعه فرهنگی بنیان برانداز نکنند راهنمایی ها و آگاهی های من هم سود واثر بنیادی نخواهد داشت و براین پایه بارها به این فکر افتاده ام که کوله بار موزیک خود را ببندم وبا این وضعیت غیر قابل تحمل ( دست کم برای من ) که دیگر آبرویی برای ما نگذاشته خداحافظی کنم و مانند دیگران پی کار خود بروم .  اما از سوی دیگر خیال و آرزویی که برای پیشرفت و سربلندی کشورم که همواره در سرم بوده است مانع از اجرای این تصمیم شده و لیکن میزان تحمل هر کس هم اندازه ای دارد  .  در این هنگام که ناگزیر در سراشیبی پرتگاهی رسیده ایم که بنظر می رسد گریزی از این خودکشی فرهنگی نیست ، خوشحالم از این که مانند همیشه حرف هایی را که دیگران می دانسته و نگفته اند ، به روشنی گفته ام واگر هنوز هم کسانی بر پایه منافع شخصی در برابر از دست دادن فرهنگ کشور نمی خواهند این فروپاشی را در زمینه این هنر بپذیرند مهم نیست ،  زیرا «  همواره می توان  کسی را که در خواب است بیدارکرد اما هرگز نمیتوان کسی را که خودش را به خواب زده بیدارکرد... »  روزی پیرمردی دانا ازمیان شهری می گذشت ، به ناگاه دید جوانی بر روی جوی خم شده و با دهان مشغول نوشیدن آب است. پیرمرد برای اینکه با روش ساده ای به او بفهماند کارش اشتباه می باشد و برایش زیان آوراست ، ایستاد و به او گفت: جوان ، این طورآب نخور، عقلت کم می شود. جوان سرش را بسوی پیرمرد برگرداند و گفت: عقل چیست؟ پیرمرد بلا درنگ گفت:آقا جان خداحافظ شما !!!!!!!  و به راهش ادامه داد.  در این جا بد نیست شعر یغمای جندقی جد خودم  را برای کسانی که گوششان به این حرفها بدهکار نیست یادآور شوم:

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من

آنچه البته بجایی نرسد ، فریاد است

 

در آخر باید بگویم که

ازاینکه با خواندن یادداشت های شما دوستان مهربان متوجه شدم که همه شما به این باور رسیده اید که منهای استثناها هیچکدام از اینها در جایگاه شایسته یک خواننده قرار نمیگیرند بسیار خوشحال شدم .  چون همین آگاهی ،  بسیاری از گمراهی های دیگر را هم برطرف می سازد. همچنین با قدردانی از همه هنرمندانی که هنوز با شایستگی در جایگاه یک هنرمند واقعی هنر خود را حفظ کرده اند و آلوده این دار و دسته ها نشده اند ، تاریخ همواره جایگاه شما را بیاد خواهد داشت.

 به باور من هرشخص برپایه بیوگرافی خود(1- فرهنگ خانواده 2- میزان ونوع  ورشته تحصیلات 3- پیشه(شغل) 4- پیوند با دیگر گروه ها وطبقات اجتماعی ویژه) موزیک درخور خود رامی پسندد و گوش می کند و بر پایه عادت ازآن لذت هم می برد.  مثلا در کشور- شهر تهران با این درهم آمیختگی فرهنگی وطبقاتی و.... بسیار بسیار دشوار است که بتوان در یک آلبوم همه را راضی نگهداشت . اما همواره کوشش من برآن بوده وهست « برپایه تجربیات شخصی در موزیک و بویژه آموخته های رشته تحصیلی ام »  تا آنجا که امکان دارد بتوانم نیازها و خواسته های همه را در قالبی ماندگار و بویژه استاندارد که شایسته فرهنگ این سرزمین باشد عرضه کنم . در آخر شعرمعروف حافظ بزرگ را که نشان از نگاه جامعه شناسانه او به جامعه دارد و همچنین با گفتگوی ما هم پیوند دارد برای شما یادآور می شوم.

تو مو می بینی و من پیچش مو           توابرو ، من اشارتهای ابرو


در زمینه آزمایش و گزینش برای آغاز آواز خواندن

به باورمن حنجره نوعی ساز است که استفاده از آن برای آواز خواندن در فرم ها و سبک های گوناگون نیاز به استادی درهمان فرم و سبک دارد تا از تکنیک های لازم وکافی مانند (سولفژ، ریتم ، بیان کردن هنرمندانه حس واژه های شعر) و همچنین آشنایی و یادگیری فرم موزیکی که در آن سبک آواز خوانده می شود بهره مند گردند . باید اضافه کنم که اگرخواننده ای موزیسین باشد بسیاری از مشکلات یاد گیری دراین زمینه خود بخود حل می شود و سازبرای او یک نوعی استاد محسوب می شود. بنابراین آنچه مهم است ، درست و بدون عیب خواندن و هماهنگ با مفهوم واژه های در هم تنیده شعر و موزیک است.

به این ترتیب برای گزینش یک خواننده در زمینه موزیک پاپ شرایط زیر فقط لازم می باشد و نه کافی ، که باید از سوی کارشناسان و استادان در این زمینه به  آزمایش درآید.  البته در صورت  گذراندن این آزمون ها فقط آغاز کار می باشد و نه خواندن در یک آلبوم. این شخص باید در فرم و یا سبکی که در زمینه موزیک پاپ مورد نظرش می باشد تا مدتها کارکند و تجربه بیاموزد تا سزاوار خواندن در یک آلبوم  باشد . آلبومی که شایستگی فرهنگ ایران را داشته باشد. در آن صورت است که مردم می توانند او را بپذ یرند یا حتا نپذیرند. 

1-      داشتن صدای دلنشین و مطبوع و مورد نظر برای فرم و سبکی که شخص می خواهد در آن زمینه فعالیت کند.  بدیهی است که این ویژ گی در فرم ها وسبک های گوناگون یکسان نمی باشد.

2-      توانا یی در زمینه شناخت ریتم و اجرای ریتم.

3-      توانایی بهره گیری از این صدا در خواندن و ادای درست نت ها و تمیز دادن نت ها از یکدیگر و همچنین پرش نت ها و پاساژها.

4-      بهره مندی از نواختن و یا دست کم آشنایی با یک ساز که این ویژگی بسیارمهمی است برای خارج نخواندن و رعایت کردن ریتم .

5-      میزان و یا چند و چون ، موزیکی را که تا کنون شنیده که پشتوانه وسابقه فرهنگ موزیک او را نشان می دهد.

6-      میزان آشنایی و آگاهی به فرم ها و سبک های گوناگون موزیک پاپ متداول روز در جهان و یا هر گونه موزیکی که مورد پسند شخص می باشد .

7-      میزان بهره مندی از آگاهی های آکادمیک ( سلفژ ، هارمونی ، نت و...) که همه این موارد آزمون های ابتدایی هستند که باید ازسوی استادان در این زمینه ها آزمایش و پذیرفته شوند.

باید گفت که سنجش فهمیدن ریتم و نواختن آن وهمچنین ادای درست خواندن نت ها ( آواها ) از آزمون های ابتدایی می باشد که برای ورود کودکان به هنرستان های موزیک انجام می گیرد و در غیر این صورت از ورود کودک به هنرستان جلوگیری می شود.  که صد البته  بخشی ازخوانند گان در اجرای این دو مورد مهم (حتا بعد از سال ها) ناتوانند.

 یک خواننده بی سواد از نظر موسیقی که (از نظرصدا و درست خواندن قابل قبول باشد) ممکن است برای مدتی با آنچه که در سر دارد و آنچه که آهنگساز برای آموزش به او دیکته می کند بصورت بومی سر کند اما همیشه در همین میزان باقی می ماند و برای ادامه کارهمواره برای درست خواندن به آهنگساز نیازخواهد داشت و هیچ گاه پیشرفت و دگرگونی در فرم خواندن و گزینش موزیک در کارش نخواهد داشت.  


 

10 Dec 2013

پرسش سوم  :

3 - 1 : چه شخصی را شایسته جایگاه و لقب ارجمند آهنگساز می دانید و می پذیرید ؟ 
3 - 2 : شرایط لازم و کافی برای یک شخص در زمینه (آرایش سازها) تنظیم برای ارکستر چیست ؟

برای پرسش سوم نیز نزدیک به 10 روز پاسخ های شما را می خوانم و سپس باور و دیدگاه خودم را می نویسم .


 

© 2005-2014 Kourosh Yaghmaei. All rights reserved